قتل

منظور از آیه شصت و چهارم سوره اسراء

ابن عباس: من و رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن أبی طالب علیه‌السلام در صحن کعبه بودیم که شخصی درشت‌اندام و شبیه فیل جلو آمد؛ رسول خدا آب دهان انداخت و فرمود: لعنت بر تو! امام علی عرض کرد: یا رسول الله، آن چیست؟ فرمود: او

ادامه مطلب»

مهلت به ابلیس تا زمان مشخص

جابر بن عبدالله انصاری: به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در «منی» بودیم که نگاه‌مان به مردی افتاد که متضرّعانه به رکوع و سجده می‌رفت. عرض کردیم: یا رسول الله، چه نماز خوبی می‌خواند! فرمود: او همانی است که پدرتان را از بهشت بیرون کرد! علی علیه

ادامه مطلب»

تأخیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بازگشت از زیرِ زمین!

ابوسعید خدری: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و گروهی از اصحاب در «أبطح» نشسته بودند؛ پیامبر اسلام مشغول سخن گفتن برای ما بود، ناگهان گردبادی بلند شد و گرد و غبار به راه انداخت و نزدیک ایشان شد. شخصی که در آن بود به حضرت سلام کرد

ادامه مطلب»

دوست دارم یکی از یاران علی(ع) را بکشم!

روزی حجاج بن یوسف ثقفی گفت: دوست دارم شخصی از یاران علی را کشته و با خون او به خدا نزدیک شوم. به او گفته شد: کسی را بهتر از قنبر نمی شناسیم که هم نشینی اش با علی طولانی تر باشد. آنگاه حجاج دستور داد تا او را بیاورند.

ادامه مطلب»

تو پریدی و قبول کردی!

أصبغ بن نباته: همراه امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبح را خواندیم. مردی که لباس سفر بر تن داشت آمد به سمت ما آمد. علی علیه السلام فرمود: اهل کجایی؟ گفت: شام. فرمود: چه چیزی تو را این جا آورده؟ گفت: حاجتی دارم. فرمود: به من بگو، اگر هم نمی‌گویی من

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات