معجزات

سرت را در آغوشم گذاشتی و آن را حرکت ندادم

أسماء بنت عُمیس: همراه رسول الله در – الضهیاء یا الصهباء نزدیک خیبر- بودیم. رسول الله نماز ظهر را خواند و علی علیه السلام را فرا خواند و از او برای انجام کاری یاری خواست. عصر فرا رسید و پیامبر برخاست و نماز عصر خواند. علی علیه السلام آمد و

ادامه مطلب»

پیر شدم و فراموش کردم!

علی علیه السلام این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را خواند: «هر کس که من مولای اویم علی مولای اوست». آنگاه دوازده نفر از انصار شهادت دادند و اَنَس بن مالک حاضر بود و شهادت نداد. علی علیه السلام فرمود: ای انس چه چیز مانع از آن شد

ادامه مطلب»

خطبه بدون الف

روزی صحابه گفتند: هیچ حرفی بیش از الف در کلام کاربرد ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست و فی‌البداهه خطبه‌ای طولانی مشتمل بر ستایش خدا و درود و سلام بر پیامبرش ایراد کرد. همچنین خطبه دربردارنده مطالبی مثل بیم و امید، توصیف بهشت و جهنّم، پند و اندرز و موعظه و

ادامه مطلب»

به من ناسزا بگویید ولی از من اعلان برائت نکنید

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در کوفه خطبه گفت و وقتی ناتوانی آن‌ها را دید فرمود: بعد از من همراه با کدام امام می‌جنگید؟! و بعد از خانه‌هایتان از کدام خانه محافظت می‌کنید؟! بدانید که بعد از من با خواری فراگیر و شمشیر برّان که اثرش زشت است و ظالمان آن را برای

ادامه مطلب»

امروز در نمازم، از این مرد تقلید می‌کنم

جُویریه بن مُسهِر: همراه علی بن ابی طالب، هنگام عصر، از پل رود الصراه گذر کردیم. فرمود: این زمین عذاب کشیده است و بر هیچ نبی و وصی شایسته نیست در آن نماز بخواند ولی هر کس از شما بخواهد نماز بخواند می‌تواند. مردم در چپ و راست پراکنده شده

ادامه مطلب»

امیرالمؤمنین(ع) به من خبر داد که تو قاتل منی

جَریر: هنگامی که حجّاج به قدرت رسید، کمیل بن زیاد را خواست و او از دستش فرار کرد. حجاج قوم و قبیله آن ها را از حقوق حکومت محروم ساخت. هنگامی که کمیل اوضاع را این گونه دید گفت: من پیرمرد سالخورده‌ای هستم، عمرم به سر آمده، شایسته نیست که

ادامه مطلب»

سراغ فلانی برو و اسبت را بگیر

ثابت بن أفلج: نیمه شب اسبم را گم کردم. به در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام آمدم. وقتی به در رسیدم قنبر بیرون آمد و به من گفت: ای ابن أفلج، به سراغ عوف بن طلحه سعدی اسبت برو و اسبت را از او بگیر.

ادامه مطلب»

تسلط جوان اهل ثقیف بر مردم بصره

امیرالمؤمنین علیه السلام به اهل بصره فرمود: من حق امانت شما را ادا کردم و شما را به غیب نصیحت کردم، ولی شما مرا متهم کردید و دروغگو شمردید، خداوند نیز جوان ثقیف را بر شما مسلّط می‌کند. گفتند: جوان ثقیف کیست؟ گفت: مردی که تمام حرمت‌های الهی هتک می‌کند.

ادامه مطلب»

با خورشید حرف بزن

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به علی بن ابی طالب علیه السلام: ای ابالحسن با خورشید سخن بگو که او با تو سخن می‌گوید. علی علیه السلام فرمود: سلام بر تو ای بنده مطیع خدا. خورشید گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و امام متقین و رهبر سفیدرویان.

ادامه مطلب»

پیش‌بینی درباره سرداران سپاه عمر سعد

سوید بن غفله: من نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بودم که مردی پیش او آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! من از وادی القری می آیم و خالد بن عُرفُطه درگذشت. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: او نمرده است. آن مرد دوباره همان حرف را زد، حضرت فرمود: نمرده است و از او

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات