دروغ

به سمت کرخه می‌روم

امیرالمؤمنین علیه السلام: اگر مرد مورد اعتمادی می‌یافتم اموالی را همراه او به مدائن برای شیعیان می‌فرستادم. مردی از صحابه با خود گفت: نزد امیرالمؤمنین علیه السلام می‌آیم و می‌گویم: من آن را می‌برم، و او به من اعتماد می‌کند. وقتی اموال را از او گرفتم راه کرخه را در

ادامه مطلب»

محبت دروغی یا محبت واقعی؟!

انس بن مالک: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و جمعی از یارانش حضور داشتند. عرض کردند: یا رسول الله، ما شما را بیشتر از فرزندان و خودمان دوست می‌داریم. سپس علی علیه السّلام وارد شد و پیامبر فرمود: یا أباالحسن، نزد من بیا. کسی که

ادامه مطلب»

از چهره‌اش به درونش پی بردم

امام محمد باقر علیه السلام: در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه بود، زنی آمد و علیه شوهرش یاری خواست. علی علیه السلام در قضاوت حق را به شوهر داد و  زن خشمگین شد. گفت: به خدا که قضاوتت به حق و با مساوات نبود، در میان مردم

ادامه مطلب»

نه دروغ گفته‌ام و نه به من دروغ گفته شد

علی بن أبی طالب علیه السّلام: سه سال پیش از آنکه کسی با رسول خدا نماز بخواند، من با وی نماز خواندم. ایشان به من قول دادند که جز مؤمن مرا دوست نداشته باشد و جز کافر یا منافق با من دشمنی نورزد. به خدا سوگند نه دروغ گفته‌ام و

ادامه مطلب»

به خدا تو مرا دوست نداری و من هم تو را دوست ندارم

امام محمد باقر علیه السلام: روزی در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد نشسته بود و اصحابش گرد او بودند، مردی از شیعیانش آمد و گفت: خدا می‌داند که من پنهانی به محبت تو اقرار می‌کنم همان طور که آشکارا به محبت تو اقرار می‌کنم. و تو را پنهانی

ادامه مطلب»

اسم پدرت را اشتباه گفتی!

معاویة بن جریر حضرمی: علی علیه السلام در حال بازدید از سپاهیان بود. ابن ملجم نزد او آمد. ایشان از اسم و نسبش پرسید و [او به گونه‌ای پاسخ داد که]  به کسی غیر از پدرش منتهی شد! امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: دروغ گفتی! [او نیز گفته خود را اصلاح کرد

ادامه مطلب»

خداوند پنج چیز را بر مردم واجب کرد

پیامبر صلی الله علیه و آله: خداوند پنج چیز را بر مردم فرض نمود و آن‌ها چهارتای آن را گرفته و یکی را رها کردند که نماز و زکات و روزه و حج است. اصحاب گفتند: پس آن یکی که ترک کردند چیست؟ فرمود: ولایت علی بن أبی طالب. عرض

ادامه مطلب»

لقبی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به اشعث داد

امام حسن بن علی علیهماالسلام: أشعث بن قیس کندی در خانه‌اش مأذنه‌ای بنا کرد و زمانی که در ساعات نماز، صدای اذان را از مسجد جامع کوفه می‌شنید، بالای مأذنه می‌رفت و فریاد می‌زد: ای مرد، واقعا که تو دروغ‌گو و ساحر هستی! پدرم نیز او را زبانه آتش می‌نامید.

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات