جابر بن عبدالله انصاری

مهلت به ابلیس تا زمان مشخص

جابر بن عبدالله انصاری: به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در «منی» بودیم که نگاه‌مان به مردی افتاد که متضرّعانه به رکوع و سجده می‌رفت. عرض کردیم: یا رسول الله، چه نماز خوبی می‌خواند! فرمود: او همانی است که پدرتان را از بهشت بیرون کرد! علی علیه

ادامه مطلب»

ماجرای اژدهایی که خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد

امام باقر علیه السّلام: امیرالمؤمنین علیه السّلام روی منبر بود که اژدهایی وارد مسجد شد، مردم قصد کشتنش را داشتند ولی امام علی آن‌ها را از این عمل نهی کرد؛ آن‌ها پذیرفتند و اژدها به راه خود ادامه داد تا به منبر رسید؛ سرش را بلند نمود و به امام

ادامه مطلب»

سفر به برحات

جابر بن عبدالله انصاری: علی علیه السلام را گم کردم و چند روز او را در مدینه ندیدم، دلم برای او تنگ شد و نزد اُم سلمة مخزومیّه رفتم و جلوی در خانه او ایستادم. او از خانه بیرون آمد و به او گفتم: من آقایم امیر مومنان را گم

ادامه مطلب»

بلند شو به خورشید سلام کن

جابر بن عبدالله و انس بن مالک: گروهی نزد عمر به بدگویی از علی علیه‌السلام پرداختند. سلمان گفت: عمر، آیا فراموش کردی روزی را که ابوبکر، من و ابوذر نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بودیم و ایشان فرشی برای ما پهن کرد و هر یک از ما را در گوشه‌ای نشاند

ادامه مطلب»

الاغی که شرق تا غرب را در یک روز می‌رود!

جابر بن عبدالله انصاری: امام باقر علیه‌السلام فرمود: آیا الاغی داری که در یک روز تو را از شرق به غرب ببرد؟ جابر گفت: فدایت شوم ای ابوجعفر، چگونه چنین الاغی داشته باشم؟ امام باقر علیه‌السلام فرمود: اما امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشت؛ مگر سخن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را درباره علی بن

ادامه مطلب»

حفر خندق به کمک فرشتگان

جابر بن عبدالله انصاری: برای حفر خندق [پیش از جنگ احزاب] همراه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بودم و مردم و علی علیه‌السلام مشغول حفر زمین بودند. پیامبر به او فرمود: پدرم فدای کسی که او می‌کَنَد و جبرئیل خاک را از مقابلش برمی‌دارد و میکائیل یاریش می‌کند در حالی که تا

ادامه مطلب»

فرشته آب مرا در آغوش گرفت

جابر بن عبدالله انصاری: در کنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام در کنار رود فرات قدم می‌زدم که ناگهان موج بسیار بزرگی آمد و آن حضرت را پوشاند، به طوری که از دید من پنهان شد. کمی بعد از آن، موج فروکش کرد بدون آن‌که هیچ اثری از رطوبت بر ایشان به جا

ادامه مطلب»

در مسجد نخوابید!

جابر بن عبدالله انصاری: می‌خواستیم در مسجد بخوابیم در حالی که علی علیه‌السلام هم با ما بود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پیش ما آمد و فرمود: بلند شوید، در مسجد نخوابید. بلند شدیم تا بیرون برویم که پیامبر فرمود: ولی تو ای علی، در مسجد بخواب که این اجازه به تو

ادامه مطلب»

خدا را شکر در چشم پیامبر(ص) محبوب هستم

جابر بن عبدالله انصاری: وقتی علی علیه‌السلام هنگام فتح خیبر پیش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد، پیامبر اکرم به او فرمود: «اگر نمی‌ترسیدم از این که گروه‌هایی از امّت من، آن چیزی را مسیحیان درباره عیسی‌بن‌مریم قائل بودند در مورد تو بگویند، امروز درباره تو حرفی می‌زدم که از کنار هر

ادامه مطلب»

تا پیروز نشود، برنمی‌گردد

جابر بن عبدالله انصاری: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، ابوبکر را با پرچم سفیدش به همراه جمعی از مهاجران برای فتح خیبر فرستاد، اما در حالی برگشت که یارانش را سرزنش می‌کرد و آنان هم او را سرزنش می‌کردند! سپس پیامبر، عمر را مأمور فتح خیبر کرد و او هم در حالی برگشت

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات