پیامبر

سوال مأمون عباسی از امام رضا(ع)

روزی مأمون به ‌امام رضا علیه‌السلام گفت: بزرگترین فضیلت امیر مؤمنان را که قرآن بر آن دلالت دارد برایم باز گو نمایید. حضرت فرمود: فضیلت آیه مباهله؛ وقتی خداوند متعال این آیه را نازل فرمود، رسول خدا صلی الله علیه و آله، از حسن و حسین علیهما السلام که پسران

ادامه مطلب»

مرتد شدن و بت پرستیدن برای ما آسان‌تر است

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به جمعی از مردم: در این درّه مردی هست که مانند عیسی بن مریم است. مردم قریش به آن مکان چشم دوختند اما کسی پیدا نشد. وقتی پیامبر در پی کاری رفت، ناگاه علی علیه‌السلام از آن درّه هویدا شد. چون او را

ادامه مطلب»

در هر انار، دانه‌‌ای از بهشت است

فردی یهودی به علی علیه السلام گفت: محمد گفت: در هر انار، دانه‌‌ای از بهشت است. من یک انار را شکستم و همه دانه‌هایش را خوردم! علی علیه السلام فرمود: رسول الله صلی الله علیه و آله راست گفت. دستش را به ریش یهودی زد و دانه اناری از آن

ادامه مطلب»

جبرئیل(ع) و برگ سبز نوشته شده

پیامبر صلی الله علیه و آله: جبرئیل علیه السلام از جانب خدا با برگ سبز آسی نزد من آمد که در آن با رنگی سفید چنین نوشته شده بود: من محبّت علی بن أبی طالب را بر آفریدگانم واجب کردم، پس این را از جانب من ابلاغ کن!

ادامه مطلب»

پاسخ خدا به کسانی که به ولایت معترض بودند

امام صادق علیه السّلام درباره آیات 21 و 22 سوره جن فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به پذیرش ولایت علی دعوت فرمود، اما جمعی را خوش نیامد و به آن اعتراض کردند. پس خداوند این آیات را نازل فرمود: «قُلْ إنّی لا أمْلِکُ لَکُم ضَرًّا

ادامه مطلب»

یاقوت سرخ، زمرد سبز و مروارید تر

ابوهریره: رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را با ما اقامه نمود و سپس فرمود: جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمّد، خداوند ستونی در بهشت قرار داده که یک ثلث آن یاقوتی است سرخ و یک ثلث آن زمرّدی است سبز و ثلث دیگر آن از

ادامه مطلب»

مردم را در مورد محبتت سرزنش نکن

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: مردم را در مورد دوست داشتنت ملامت مکن، زیرا محبت تو در زیر عرش اندوخته شده است، هرکسی قادر به دست‌یابی به محبّت تو نیست، بلکه به اندازه معلوم از آسمان نازل می‌شود.

ادامه مطلب»

درخواست مرد فقیر از پیامبر(ص)

جابر بن عبدالله انصاری: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که یک عرب پریشان حال و ژولیده احوال بر ما وارد گشت که جامه‌های کهنه و پاره بر تن داشت و فقر از رخسارش می‌بارید. وقتی وارد شد و سلام داد، این ابیات را خواند:

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات