اصبغ بن نباته: علی علیه السلام روی منبر بود که ابن کوّاء بلند شد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین، از ذوالقرنین بگو، بگو که پیامبر بود یا پادشاه؟ از شاخ او بگو که از طلا بود یا نقره؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: نه پیامبر بود و نه پادشاه. و شاخهای او هم نه از طلا بودند و نه از نقره. بلکه او بندهای بود که خدا را دوست داشت، به همین دلیل خدا هم او را دوست داشت. در راه خدا خیرخواهی میکرد و خدا هم خیرخواه او بود. علت اینکه به او ذوالقرنین گفتند، این بود که مردم را به پرستش خدای متعال دعوت کرد ولی آنها بر یک طرف سرش کوبیدند و او را زدند. مدتی از نظر مردم پنهان شد و بعد از آن به سوی مردم برگشت، ولی بار هم بر طرف دیگر سرش زدند. در میان شما نیز شخصی مثل او هست.