اصبغ بن نباته

شیطان در ریشه موهایت نشسته است!

اصبغ بن نباته: امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بر مردم خطبه می خواند و می‌فرمود: قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من سؤال کنید، به خدا قسم، هر چیزی از گذشته و حال از من بپرسید شما را از آن باخبر می‌کنم. آنگاه سعد بن ابی وقاص بلند شد و

ادامه مطلب»

«دابة الارض» در کتب یهود

أصبغ بن نباته: معاویه به من گفت: ای شیعیان، گمان می‌کنید که علی«دابّة الأرض» است؟ گفتم: هم ما می‌گوییم و هم یهودیان! بعد به دنبال رأس جالوت فرستاد و احضارش نمود و به او گفت: وای بر تو، آیا «دابّة الأرض» در کتاب شما نوشته شده است؟ گفت: آری! گفت:

ادامه مطلب»

چه کسی نان و سرکه و روغن می‌خورد؟!

اصبغ بن نباته: در حالی بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام وارد شدم که مشغول خوردن نان و سرکه و روغن بود؛ عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، خدای عزّوجل می‌فرماید: «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهمْ أَخْرَجْنَا لهمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکلَّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُواْ بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُون» { و هنگامى كه فرمان عذاب آنها

ادامه مطلب»

افراط و تفریط ممنوع!

اصبغ بن نباته: حارث همدانی به همراه جمعی از شیعیان که من هم در میان آن‌ها بودم، به دیدار امیرالمؤمنین علیه‌السلام رفتند. حارث بیمار بود و هنگام راه رفتن تلو تلو می‌خورد و با عصای سرکجش به زمین ضربه می‌زد تا با آن تکیه کند. امام علی برای حارث ارزش

ادامه مطلب»

منظور از مردانی که در اعراف هستند…

أصبغ بن نباته و زید بن علی: از امیرالمؤمنین و امام صادق علیهما السّلام درباره مصداق رجال در آیه «وَ عَلی الْأَعْرَافِ رِجَال» {و روی اعراف مردانی هستند} (اعراف/46) سؤال شد و در پاسخ فرمودند: آن مردان ما هستیم که بر پل صراط میان بهشت و دوزخ خواهیم بود؛ هر

ادامه مطلب»

دفاع عزرائیل(ع) از علی علیه‌السلام

اصبغ بن نباته: علی علیه السلام به تنهایی از مدینه خارج شد. وقتی هفت روز از رفتنش گذشت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در حالی که گریه می‌کرد ‌فرمود: خدایا، نور چشمم، قوت بدنم، پسرعمویم و برطرف‌کننده ناراحتیم را برگردان. و بعد از آن، بهشت را برای هر کسی که خبر بازگشت علی(ع)

ادامه مطلب»

شباهت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و ذوالقرنین

اصبغ بن نباته: علی علیه السلام روی منبر بود که ابن کوّاء بلند شد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین، از ذوالقرنین بگو، بگو که پیامبر بود یا پادشاه؟ از شاخ او بگو که از طلا بود یا نقره؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: نه پیامبر بود و نه پادشاه. و شاخ‌های او

ادامه مطلب»

کلام عجیب و مشکلی که به گوش میثم رسید

میثم تمار: در بازار بودم که اصبغ بن نباته پیشم آمد و گفت: وای میثم، لحظاتی قبل، از امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام کلامی عجیب و مشکل شنیدم که به سختی می‌توان کلامی مثل آن پیدا کرد! گفتم: آن سخن چه بود؟ اصبغ گفت: شنیدم که فرمود: حدیث ما اهل بیت بسیار

ادامه مطلب»

لطف خداوند، شرط دارد

أصبغ بن نباته: من بر در خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام رکوع می کردم و بر درگاه خداوند دعا می کردم که امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیرون آمد و فرمود: ای اصبغ! چه کار می کردی؟ گفتم: رکوع و دعا می کردم. فرمود: آیا نمیخواهی دعایی به تو یاد دهم که از رسول خدا

ادامه مطلب»

امام این هشت نفر، سوسمار است

أصبغ بن نباته: امیرالمؤمنین علیه السلام به ما دستور داد تا از کوفه به مدائن برویم. روز یکشنبه حرکت کردیم ولی عَمرو بن حُریث به همراه هفت نفر تخلف کردند و به مکانی در حیره به نام خورنَق رفتند. گفتند: تفریح می‌کنیم و وقتی چهارشنبه شد می رویم و به

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات