امام صادق علیهالسلام: پس از ابوبکر، مردم با عمر بیعت کردند، مردی جوان که یهودی بود نزد او به مسجدالحرام رفت و در حالی که مردم عمَر را احاطه کرده بودند، به او سلام داد و گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا به آگاهترین فرد به خدا و رسول او و کتاب و سنّتش راهنمایی کنید. عمر با دست، علی علیهالسلام را نشان داد و گفت: این است. آن مرد نزد علی علیهالسلام رفت و پرسید: آیا تو چنینی؟ فرمود: آری! عرض کرد: من از شما سه چیز و سه چیز و یک چیز میپرسم. امیرالمؤمنین فرمود: چرا نمیگویی هفت سؤال دارم؟ یهودی به او گفت: اول درباره سه چیز از شما سؤال میکنم، اگر پاسخ درست دریافت کردم بقیه سؤالها را مطرح میکنم و اگر پاسختان درست نبود، سؤال دیگری نخواهم پرسید. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: اگر پرسیدی و جواب یافتی، توان فهم جواب را داری؟ (آن جوان از علمای یهود و احبار آنان و از فرزندان هارون بن عمران برادر حضرت موسی علیهالسلام بود) گفت: آری! امیرالمؤمنین فرمود: تو را به خدایی که جز او خدایی نیست، اگر پاسخ صحیح دادم اسلام میآوری و دین یهود را رها میکنی؟ آن یهودی سوگند یاد کرد و گفت: فقط برای اسلام آوردن آمدهام. امام فرمود: ای هارونی، هر چه میخواهی بپرس، چرا که پاسخ خواهی گرفت!
عرض کرد: نخستین درختی که روی زمین رویید و اوّلین چشمهای که بر روی زمین جوشید و اوّلین سنگی که بر روی زمین گذاشته شد چه بود؟
امیرالمؤمنین فرمود: درباره نخستین درخت روییده بر روی زمین، یهود بر این باورند که درخت زیتون است و دروغ میگویند؛ چرا که درخت عجوه (نوعی خرما) میباشد که آدم آن را از بهشت با خود آورد و در زمین کاشت و اصل همهی نخلها به آن برمیگردد. اما درباره نخستین چشمهای که در زمین جوشید، یهود بر این باورند که این چشمه همان چشمهای است که در بیتالمقدّس و زیر سنگ است و دروغ گفتند؛ چرا که این چشمه، چشمه آب حیات است که هر کس از آب آن نوشید، زندگی جاودان پیدا کرد و حضرت خضر علیهالسلام پیش از ذوالقرنین آن را پیدا کرد و از آن نوشید، ولی ذوالقرنین نتوانست آن را پیدا کند. درباره نخستین سنگی که بر روی زمین نهاده شد یهود بر این باورند که آن سنگ همان سنگی است که در بیتالمقدس است و دروغ میگویند، چرا که آن سنگ حجرالاسود است که آدم آن را با خود از بهشت آورد و در رُکن کعبه قرار داد و مردم آن را لمس میکنند. این سنگ نخست سفیدتر از برف بود و به سبب گناهان بنیآدم سیاه شد.
جوان یهودی عرض کرد: اکنون به من بگویید این اُمّت چند امام هادی و مهدی دارد که ذلت و خواری دیگران زیانی به آنان نمیرساند؟ مرا از جایگاه محمّد در بهشت خبر دهید و بگویید از اُمّت او چه کسانی در بهشت با او هستند؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: درباره این پرسش که این اُمّت چند امام هادی و مهدی دارد که خواری ذلیلان به ایشان زیانی نرساند پاسخ این است که این اُمّت دوازده امام هادی و مهدی دارند که ذلت فرومایگان به آنها زیانی نمیرساند. پرسیدی جایگاه محمّد در کجای بهشت است؛ جواب آن است که در بهترین و شریفترین مکان یعنی بهشت عدن! درباره اینکه چه کسانی از امتش با او هستند پاسخ این است که همراهان او در آنجا همان دوازده امام بر حق هستند.
جوان یهودی گفت: راست گفتی! به خدایی که جز او خدایی نیست، آنچه را که گفتی نوشته شده و نزد من است و این نوشته با خط هارون و املای موسی است. به من خبر بده که وصیّ محمّد صلی الله علیه و آله پس از او چند سال زندگی میکند و اینکه آیا به مرگ طبیعی میمیرد یا کشته میشود؟ امام علیهالسلام فرمود: وای بر تو ای یهودی، وصیّ محمّد من هستم. پس از او سی سال زندگی میکنم بدون یک روز کم و زیاد، بعد از آن، خداوند شقیترین مردم و برادر پیکننده ناقه ثمود را برمیانگیزد و با شمشیر ضربتی بر فرق من وارد میکند که موی صورت مرا از خون آن خضاب خواهد کرد.
امام علیهالسلام به سختی گریه کرد و آن جوان در حالی که لباس خود را میدرید فریاد زد: شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و محمد(ص) فرستاده همان خداست و تو وصیّ رسول خدا هستی!
ابوجعفر عبدی گوید: یهودیان مدینه اعتراف میکردند که این جوان داناترین آنهاست و پیش از او، پدرش نیز چنین جایگاهی داشته است.