ابن عباس: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام را صدا زد و فرمود: بنشین اینجا و مراقب در باش که امروز کسی وارد اینجا نشود، زیرا گروهی از فرشتگان خدا از پروردگارشان اجازه گرفتهاند که امروز تا شب با من گفتوگو کنند.
سپس علی بن أبی طالب(ع) کنار در نشست. عمر بن خطاب آمد و علی علیهالسلام او را بازگرداند. مجددا در وسط روز آمد که او را بازگرداند. هنگام عصر نیز آمد و این دفعه نیز او را بازگرداند و به او خبر داد که سیصد و شصت فرشته اجازه ملاقات با پیامبر را به دست آوردهاند.
فردای آن روز، عمر پیش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رفت و آنچه را علی بن أبی طالب علیهالسلام به او گفته بود، بازگو کرد. پیامبر(ص)، علی علیهالسلام را صدا زد و فرمود: از کجا میدانی که سیصد و شصت فرشته اجازه گرفتهاند که با من دیدار کنند؟ عرض کرد: قسم به خدا هر فرشتهای که از شما اجازه ورود خواست، من هم با گوشم صدای او را شنیدم و تعداد آنها را یکییکی شمردم تا به سیصد و شصت رسیدم.
رسول خدا(ص) سه بار فرمود: راست گفتی، خدا تو را رحمت کند!