امیرالمؤمنین علیه‌السلام: روزی به همراه قنبر به پشت کوفه رفتم و به او گفتم: آیا آنچه را که من می‌بینم تو هم می‌بینی؟ گفت: خیر، من ناتوانم یا امیرالمؤمنین! به دیگران گفتم: ای یاران، آیا آنچه را من می‌بینم، شما هم می‌بینید؟ گفتند: خیر، ما ناتوانیم یا امیرالمؤمنین. گفتم: سوگند
امام صادق علیه السّلام: امیرالمؤمنین علیه السّلام بر بالای منبر کوفه خطبه می‌خواند و مردم اطراف آن حضرت بودند؛ اژدهایی آمد و مردم از او ترسیدند. امام علی فرمود: راه را برای او باز کنید؛ اژدها جلو آمد و از منبر بالا رفت و پاهای امام علی را بوسید و
مشهور است که علی علیه‌السلام در رُحبه کوفه، به مردم فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم که هر کس شنیده باشد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام بازگشت از حجة‌الوداع فرمود: «هرکس من مولای اویم حالا علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست داشته باشد و دشمن
عمرو بن ذی مرّ، سعید بن وهب و زید بن نقیع: علی علیه‌السلام در رُحبه کوفه خطاب به اصحاب فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم، هرکس در روز غدیر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنید که آن حضرت چه فرموده است، برخیزد و بگوید. آنگاه سیزده نفر برخاسته و شهادت
ابوغسّان نهدی: جمعی از شیعیان بر علی علیه السّلام در رحبه کوفه وارد شدند در حالی که آن حضرت روی حصیری کهنه نشسته بود. ایشان فرمود: به چه کار آمده‌‌اید؟ عرض کردند: حب شما ما را آورده است یا امیرالمؤمنین. فرمود: بدانید که هرکس مرا دوست بدارد، در جایی مرا
کشف الغمه: احمد بن حنبل وارد کوفه شد. در آنجا محدثی بود که اظهار مذهب امامیه می‌کرد و از احوال احمد پرسید که آیا قصد آن ندارد که به پیش من بیاید؟ گفتند: او به آنچه اظهار می‌کنی معتقد نیست، و پیش تو نخواهد آمد مگر این که ساکت شوی!
از معجزات امیرالمؤمنین علیه‌السلام این است که میثم تمار برده زنی از بنی اسد بود. حضرت او را خرید و آزاد کرد و فرمود: اسمت چیست؟ گفت: سالم. فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که نامی که پدرت برایت گذاشته است در عجم میثم
امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به مردم کوفه: ای مردم، من شما را به سوی حق دعوت کردم ولی شما از من رو برگرداندید. شما را با تازیانه زدم ولی مرا ناتوان کردید. بعد از من کسانی بر شما ولایت می‌یابند که این روگردانی را از شما نمی‌پذیرند، تا جایی که
امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ذی‌قار در حالی که برای گرفتن بیعت نشسته بود فرمود: از طرف کوفه، هزار مرد -نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر- نزد شما می‌آیند و با من تا مرگ بیعت می‌کنند. ابن عباس گفت: مضطرب شدم و ترسیدم که افراد کمتر یا بیشتر از آن باشد
علی علیه السلام مردم کوفه را خطاب قرار داد و فرمود: اگر زمانی، فرزند پیامبرتان نزد شما بیاید و شما قصد او کرده و به قتلش برسانید چه می‌کنید؟! مردم گفتند: پناه بر خدا، اگر خدا از ما چنین بخواهد حتما عذری خواهیم خواست. ولی ایشان در پاسخ چنین سرود:
