عَلَم

دزدی از مرد یهودی توسط جنیان

ابی اسحاق سبیعی: وارد مسجد جامع کوفه شدم و پیرمردی با سر و صورت سفید را دیدم که او را نمی‌شناختم؛ به ستونی تکیه داده بود و گریه می‌کرد و اشک‌هایش روی گونه‌هایش جاری بودند! به او گفتم: ای شیخ، چرا گریه می‌کنی؟ گفت: بیش از صد سال از عمر

ادامه مطلب»

از عمر دنیا چقدر گذشته است؟!

حارث أعور همدانی: در نخیله پیرمردی را با امام علی علیه السّلام دیدم، گفتم: یا امیرالمؤمنین، این شخص کیست؟ گفت: برادرم خضر است، آمده است تا از من درباره اینکه چقدر از عمر دنیا باقی مانده بپرسد و من از او درباره اینکه چقدر از عمر دنیا گذشته پرسیدم و

ادامه مطلب»

این درخت سدر را می‌بینی؟

انس بن مالک: به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفته و قدم می‌زدیم تا به بقیع غرقد رسیدیم، ناگهان با تنه درخت سدری روبه‌رو شدیم که شاخ و برگی نداشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله زیر آن نشست و درخت پر از شاخ و

ادامه مطلب»

خوردن انار بهشتی توسط علی(ع)

امام باقر علیه‌السلام: جبرئیل با دو انار از بهشت بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و آن‌ها را به او داد. پیامبر یکی از آن‌ها را خورد و دومی را شکست و نصف از آن را به علی علیه‌السلام داد و ایشان آن را خورد. سپس پیامبر

ادامه مطلب»

اول فرشتگان آسمان، بعد موجودات زمین

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: ای مردم، قسم به خدایی که مرا به نبوّت مبعوث کرد و بر همه موجودات برتری داد، علی(ع) را به عنوان نمونه و الگو در زمین معرفی نکردم مگر بعد از آنکه خداوند او را در آسمان‌ها مدح کرده بود و پذیرش ولایت او را بر فرشتگان

ادامه مطلب»

خوش به حال این مرد!

حارث أعور: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان جمعی از یاران خود بود که فرمود: اکنون علم آدم(ع)، فهم نوح(ع) و حکمت ابراهیم(ع) را به شما نشان می‌دهم. در همان لحظه، فوراً علی علیه‌السلام از راه رسید. ابوبکر عرض کرد: یا رسول الله، آیا یک مرد را با سه پیامبر مقایسه کردی؟!

ادامه مطلب»

به مرد روبه‌رویی نگاه کنید

ابوذر غفاری: روزی در محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بودیم که آن حضرت قیام و رکوع کرد و سجده شکر به درگاه خدای متعال به جا آورد و فرمود: ای جندب، هر کس بخواهد علم آدم(ع)، فهم نوح(ع)، خلیل بودن ابراهیم(ع)، مناجات موسی(ع)، سیاحت عیسی(ع) و صبر و بلای ایّوب(ع) را

ادامه مطلب»

سؤال درباره طلاق کنیز

عبدالله بن حویه العبدی: دو نفر نزد عمر آمدند و در مورد طلاق کنیز از او سؤال پرسیدند. عمر پشت سرش را نگاه کرد و سپس نگاهش را متوجه علی علیه السلام کرد و گفت: ای مرد بی مو نظرت چیست؟ علی علیه السلام با انگشتانش اشاره کرد و انگشت

ادامه مطلب»

وعده ما با شما، روز داوری است

حکم بن مروان: در دوران خلافت عمر بن خطاب مشکلی به وجود آمد. عمر بالا و پائین می‌پرید و مضطرب و پریشان گشته بود و نمی‌دانست چگونه آن را حل کند. اطرافش را نگاه کرد و گفت: ای مهاجران و انصار، درباره این مشکل چه می‌گویید؟! گفتند: تو امیرمؤمنان و

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات