کوفه

روایت شیطان از گردش در طبقات جهنم

امیرالمؤمنین علیه‌السلام: روزی به همراه قنبر به پشت کوفه رفتم و به او گفتم: آیا آنچه را که من می‌بینم تو هم می‌بینی؟ گفت: خیر، من ناتوانم یا امیرالمؤمنین! به دیگران گفتم: ای یاران، آیا آنچه را من می‌بینم، شما هم می‌بینید؟ گفتند: خیر، ما ناتوانیم یا امیرالمؤمنین. گفتم: سوگند

ادامه مطلب»

ماجرای مردی که یک جن را کشته بود!

امام صادق علیه السّلام: امیرالمؤمنین علیه السّلام بر بالای منبر کوفه خطبه می‌خواند و مردم اطراف آن حضرت بودند؛ اژدهایی آمد و مردم از او ترسیدند. امام علی فرمود: راه را برای او باز کنید؛ اژدها جلو آمد و از منبر بالا رفت و پاهای امام علی را بوسید و

ادامه مطلب»

پیر شده‌ام و چیزی یادم نیست!

مشهور است که علی علیه‌السلام در رُحبه کوفه، به مردم فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم که هر کس شنیده باشد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام بازگشت از حجة‌الوداع فرمود: «هرکس من مولای اویم حالا علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست داشته باشد و دشمن

ادامه مطلب»

فقط سیزده نفر شهادت دادند

عمرو بن ذی مرّ، سعید بن وهب و زید بن نقیع: علی علیه‌السلام در رُحبه کوفه خطاب به اصحاب  فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم، هرکس در روز غدیر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنید که آن حضرت چه فرموده است، برخیزد و بگوید. آنگاه سیزده نفر برخاسته و شهادت

ادامه مطلب»

نظر مردم کوفه درباره قتل سیدالشهداء علیه‌السلام

علی علیه السلام مردم کوفه را خطاب قرار داد و فرمود: اگر زمانی، فرزند پیامبرتان نزد شما بیاید و شما قصد او کرده و به قتلش برسانید چه می‌کنید؟! مردم گفتند: پناه بر خدا، اگر خدا از ما چنین بخواهد حتما عذری خواهیم خواست. ولی ایشان در پاسخ چنین سرود:

ادامه مطلب»

به من ناسزا بگویید ولی از من اعلان برائت نکنید

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در کوفه خطبه گفت و وقتی ناتوانی آن‌ها را دید فرمود: بعد از من همراه با کدام امام می‌جنگید؟! و بعد از خانه‌هایتان از کدام خانه محافظت می‌کنید؟! بدانید که بعد از من با خواری فراگیر و شمشیر برّان که اثرش زشت است و ظالمان آن را برای

ادامه مطلب»

ده هزار، نه کمتر و نه بیشتر

ابن عباس: در حالی که در ذی قار همراه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودم، پسرش حسن علیه السلام را به کوفه فرستاد تا از اهالی آن برای جنگ با ناکثین بصره، یاری بگیرد. به من فرمود: ای ابن عباس، امروز پسرم حسن می‌آید و ده هزار سوار و پیاده همراه او است،

ادامه مطلب»

مرا در نجف دفن کنید

اصبغ بن نباته: روزی امیرالمؤمنین در تپه کوفه نشسته بود و به کسانی که در کنارش بودند گفت: چه کسی آن چه من می‌بینم را می‌بیند؟! گفتند: چه می‌بینی ای چشم بینای خدا بر بندگانش؟ گفت: شتری را می‌بینم که جنازه‌ای را حمل می‌کند، مردی سوار بر آن است و

ادامه مطلب»

کار خودتان را کردید؟!

ابوغسّان نهدی: جمعی از شیعیان بر علی علیه السّلام در رحبه کوفه وارد شدند در حالی که آن حضرت روی حصیری کهنه نشسته بود. ایشان فرمود: به چه کار آمده‌‌اید؟ عرض کردند: حب شما ما را آورده است یا امیرالمؤمنین. فرمود: بدانید که هرکس مرا دوست بدارد، در جایی مرا

ادامه مطلب»

دوست دارم مذهبم را به تو اعلام کنم

کشف الغمه: احمد بن حنبل وارد کوفه شد. در آنجا محدثی بود که اظهار مذهب امامیه می‌کرد و از احوال احمد پرسید که آیا قصد آن ندارد که به پیش من بیاید؟ گفتند: او به آنچه اظهار می‌کنی معتقد نیست، و پیش تو نخواهد آمد مگر این که ساکت شوی!

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات