معجزات

در ساحل فرات، صبور باش

یحیی حضرمی: وقتی امیرالمؤمنین به سوی صفین می رفت و به سرزمین نینوا رسید، صدا زد: ای ابا عبدالله، در ساحل فرات صبور باش. گفتم: منظور چیست؟ ایشان قتلگاه حسین علیه السلام در بلندی‌های نینوا را نشان داد.

ادامه مطلب»

مرا در نجف دفن کنید

اصبغ بن نباته: روزی امیرالمؤمنین در تپه کوفه نشسته بود و به کسانی که در کنارش بودند گفت: چه کسی آن چه من می‌بینم را می‌بیند؟! گفتند: چه می‌بینی ای چشم بینای خدا بر بندگانش؟ گفت: شتری را می‌بینم که جنازه‌ای را حمل می‌کند، مردی سوار بر آن است و

ادامه مطلب»

به هر جا می‌رسیدیم بدتر از قبلی بود

عبد خیر بن یزید: همراه علی علیه السلام در سرزمین بابل حرکت می کردم. وقت نماز عصر فرا رسید. به هر مکانی که می رسیدیم آن را بدتر از قبلی می‌دیدیم، تا اینکه به مکانی بهتر از آنچه دیده بودیم رسیدیم، و خورشید نزدیک غروب کردن بود. علی علیه السلام

ادامه مطلب»

ازدواج خوله حنفیه با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

وقتی ابوبکر بر مسند قدرت نشست، خالد بن ولید را نزد بنی حَنیفه فرستاد تا زکات اموالشان را بگیرد. بنی حنیفه به خالد گفتند: رسول الله صلی الله علیه و آله هر سال مردی را می‌فرستاد که صدقات ما را از ثروتمندانمان می‌گرفت و میان فقیران خودمان تقسیم می‌کرد، تو

ادامه مطلب»

شباهت به اصحاب اخدود

ابن رزین غافِقی: از علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می‌ فرمود: ای اهل عراق، از میان شما هفت نفر در عذراء کشته می‌شود که داستان آنان شبیه اصحاب اُخدود است. پس از آن حُجر و یارانش کشته شدند.   پ ن1: عذراء مکانی در چهار فرسخی دمشق

ادامه مطلب»

پیر شدم و فراموش کردم!

علی علیه السلام این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را خواند: «هر کس که من مولای اویم علی مولای اوست». آنگاه دوازده نفر از انصار شهادت دادند و اَنَس بن مالک حاضر بود و شهادت نداد. علی علیه السلام فرمود: ای انس چه چیز مانع از آن شد

ادامه مطلب»

خطبه بدون الف

روزی صحابه گفتند: هیچ حرفی بیش از الف در کلام کاربرد ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست و فی‌البداهه خطبه‌ای طولانی مشتمل بر ستایش خدا و درود و سلام بر پیامبرش ایراد کرد. همچنین خطبه دربردارنده مطالبی مثل بیم و امید، توصیف بهشت و جهنّم، پند و اندرز و موعظه و

ادامه مطلب»

به من ناسزا بگویید ولی از من اعلان برائت نکنید

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در کوفه خطبه گفت و وقتی ناتوانی آن‌ها را دید فرمود: بعد از من همراه با کدام امام می‌جنگید؟! و بعد از خانه‌هایتان از کدام خانه محافظت می‌کنید؟! بدانید که بعد از من با خواری فراگیر و شمشیر برّان که اثرش زشت است و ظالمان آن را برای

ادامه مطلب»

سرت را در آغوشم گذاشتی و آن را حرکت ندادم

أسماء بنت عُمیس: همراه رسول الله در – الضهیاء یا الصهباء نزدیک خیبر- بودیم. رسول الله نماز ظهر را خواند و علی علیه السلام را فرا خواند و از او برای انجام کاری یاری خواست. عصر فرا رسید و پیامبر برخاست و نماز عصر خواند. علی علیه السلام آمد و

ادامه مطلب»

امیرالمؤمنین(ع) به من خبر داد که تو قاتل منی

جَریر: هنگامی که حجّاج به قدرت رسید، کمیل بن زیاد را خواست و او از دستش فرار کرد. حجاج قوم و قبیله آن ها را از حقوق حکومت محروم ساخت. هنگامی که کمیل اوضاع را این گونه دید گفت: من پیرمرد سالخورده‌ای هستم، عمرم به سر آمده، شایسته نیست که

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات