از زبان دشمنان

این مقام، با یادگیری به دست نمی‌آید

غزالی: امیرمؤمنان علیه‌السلام: رسول خدا صلی الله علیه و آله زبانش را در دهانم فرو برد و در قلبم هزار در از علم گشود و از هر در، هزار درِ دیگر باز شد. همچنین فرمود: اگر برای من منبری زده شود و بر روی آن بنشینم میان یهودیان با تورات،

ادامه مطلب»

صاحب این قبر را اذیت کرده‌ای

عروه بن زبیر: مردی در حضور عمر شروع به بدگویی و دشنام علی علیه السلام کرد. عمر به او گفت: آیا صاحب این قبر را میشناسی؟ این قبر محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است و علی پسر ابی طالب پسر عبدالمطلب است؛ یعنی پسر عموی پیامبر است. هرگاه نام علی

ادامه مطلب»

سؤال درباره طلاق کنیز

عبدالله بن حویه العبدی: دو نفر نزد عمر آمدند و در مورد طلاق کنیز از او سؤال پرسیدند. عمر پشت سرش را نگاه کرد و سپس نگاهش را متوجه علی علیه السلام کرد و گفت: ای مرد بی مو نظرت چیست؟ علی علیه السلام با انگشتانش اشاره کرد و انگشت

ادامه مطلب»

چرا با علی(ع) مخالفت کردی؟!

جمیع بن عمیر: عمه‌ام به عایشه در حالی که من هم می‌شنیدم گفت: چرا با علی مخالفت کردی؟ گفت: رها کن ما را، در میان مردان هیچ کس به اندازه علی در نزد رسول خدا محبوب نبود و در میان زنان هم فاطمه چنین جایگاهی داشت.

ادامه مطلب»

وعده ما با شما، روز داوری است

حکم بن مروان: در دوران خلافت عمر بن خطاب مشکلی به وجود آمد. عمر بالا و پائین می‌پرید و مضطرب و پریشان گشته بود و نمی‌دانست چگونه آن را حل کند. اطرافش را نگاه کرد و گفت: ای مهاجران و انصار، درباره این مشکل چه می‌گویید؟! گفتند: تو امیرمؤمنان و

ادامه مطلب»

دوست دارم مذهب خود را به تو اعلام کنم

کشف الغمه: احمد بن حنبل وارد کوفه شد. در آنجا محدثی بود که اظهار مذهب امامیه می‌کرد و از احوال احمد پرسید که آیا قصد آن ندارد که به پیش من بیاید؟ گفتند: او به آنچه اظهار می‌کنی معتقد نیست، و پیش تو نخواهد آمد مگر این که ساکت شوی!

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات