امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به ابن عباس: بعد از نام و یاد خدا و سلام، من تو را در امانت خود شریک کردم و تو را همرازم قرار دادم و هیچکس از افراد خاندانم برای یاری و مددکاری و امانتداری، مثل تو، مورد اعتمادم نبود. اما وقتی که دیدی روزگار بر پسرعمویت سخت گرفت و دشمن به او هجوم آورد و امانت مسلمانان از بین رفت و امت، اختیار از دست داد و پراکنده شد، قول و قرارت با من را تغییر دادی و همراه با دیگرانی که از من جدا شدند، تو هم فاصله گرفتی.
تو هماهنگ با دیگران، دست از یاری کشیدی و با دیگر خائنان، خیانت کردی. نه پسرعمویت را یاری کردی و نه امانتها را ادا کردی. انگار که تو در راه خدا جهاد نکردی و دلیل روشنی از پروردگارت نداری و برای تجاوز به دنیای این مردم، دغل میکردی! هدف تو آن بود که آن ها را فریب بدهی و غنیمتها و ثروتهای آنها را صاحب شوی. در نتیجه، وقتی که فرصت خیانت پیدا کردی، با عجله حمله کردی و با تمام توان، اموال بیتالمال را که سهم بیوهزنان و یتیمان بود، مثل گرگ گرسنهای که بُز زخمی یا استخوان شکستهای را میدزدد، غارت کردی و آنها را به سمت حجاز با خیال آسوده راهی کردی، بدون اینکه در این کار احساس گناهی داشته باشی.
چه کردهای!؟ انگار میراث پدر و مادرت را به خانه میبری! سبحان الله! مگر به معاد ایمان نداری و از حسابرسی دقیق قیامت نمیترسی؟!
ای کسی که در نظر ما عاقل بودی! چطور اجازه خوردن و نوشیدن به خودت دادی در حالی که میدانی حرام میخوری و مینوشی؟! چطور با اموال یتیمان و نیازمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، کنیز میخری و با زنان ازدواج میکنی در حالی که خدا این اموال را به آنها سپرده و این شهرها را به دست آنها امن کرده است؟!
از خدا بترس و اموال آنان را برگردان، و اگر این کار را نکنی و خدا به من فرصت بدهد تا دستم به تو برسد، تو را مجازات خواهم کرد که در پیشگاه خدا عذر داشته باشم و با شمشیری تو را میزنم که به هر کس زدم وارد جهنم شد!
به خدا قسم، اگر حسن(ع) و حسین(ع) این کار را کرده بودند، از من روی خوش نمیدیدند و به آرزویشان نمیرسیدند تا زمانی که حق را از آنها پس میگرفتم و باطلی را که با ظلم به وجود آمده بود، نابود میکردم.
به خدا قسم، اگر چیزهایی که تو از اموال مسلمانان به ناحق بردی، برای من بود، راضی نبودم که بگذارم میراث برای بازماندگانم شود. پس دست نگه دار و فکر کن. فکر کن که به پایان زندگی رسیدهای و به زیر خاک رفتی و اعمالت را در برابرت عرضه میکنند. آنجا که ظالم با حسرت فریاد میزند و کسی که عمر و فرصتش را نابود کرده آرزوی بازگشت دارد، امّا راه فرار و چاره مسدود است. والسلام.