ابن عباس: در جمعی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم و آن حضرت در میان ما بود. متوجه شدیم رسول خدا با چشم خود به آسمان اشاره کرد و وقتی نگاه کردیم، متوجه ابری شدیم که به سوی ما میآمد. پیامبر به ابر فرمود: جلو بیا! ابر هم جلو آمد. دوباره فرمود: جلو بیا! این بار جلوتر آمد. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم که بلند شد و دستهای خود را داخل ابر برد به طوری که سفیدی زیر بغل رسول خدا پیدا شد و از داخل ابر ظرفی سفید و پر از خرما بیرون آورد. پیامبر از خرماها خورد و آن ظرف هم در دست رسول خدا تسبیح گفت. سپس ظرف را به علی بن أبی طالب علیهالسلام داد. علی علیهالسلام هم از خرماهای داخل ظرف خورد و ظرف در دست علی علیهالسلام هم تسبیح گفت.
بعد از آن، مردی گفت: ای پیامبر خدا، خودت از خوراکی ظرف خوردی و آن را به علی بن أبی طالب دادی؟! آنجا بود که خداوند عزّوجل، آن ظرف را به حرف در آورد و گفت: خدایی جز الله نیست، همان که آفریننده تاریکیها و نور است. ای مردم، بدانید که من هدیه خداوند صادق برای نبیّ ناطقم و فقط نبی یا وصیّ نبی از داخل من چیزی میخورد.