ابن عباس: در محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشسته بودیم که علی بن ابیطالب علیهالسّلام وارد شد و گفت: السلام علیک یا رسول الله. پیامبر(ص) هم جواب داد: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته.
علی علیهالسّلام گفت: با وجود اینکه هنوز شما هستید، من امیر مؤمنانم؟! پیامبر(ص) فرمود: بله، حتی با وجود من. دیشب من و جبرئیل مشغول گفتوگو بودیم که تو از کنار ما گذشتی و سلام نکردی. جبرئیل گفت: چرا امیر مؤمنان از کنار ما رد شد ولی سلام نکرد؟! به خدا قسم، اگر سلام میکرد خوشحال میشدیم و جواب سلامش را میدادیم!
علی علیهالسّلام گفت: یا رسول الله، دیدم شما و دِحیه کلبی مشغول صحبت هستید، دوست نداشتم گفتوگوی شما را قطع کنم.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او فرمود: او دحیه نبود، بلکه جبرئیل بود. به او گفتم: ای جبرئیل، چه شد که به او «امیرالمؤمنین» گفتی؟! جبرئیل گفت: در جنگ بدر، خدا به من فرمود: بر محمّد(ص) نازل شو و به او دستور بده که فرمان بدهد امیرالمؤمنین علی در بین دو صف، تاخت و تاز کند. در نتیجه، خدا بود که او را در آسمان با عنوان «امیرالمؤمنین» صدا زد. ای علی، تو در آسمان و در زمین امیر مؤمنانی. بعد از من، فقط کافر است که از تو سبقت میگیرد و فقط کافر است که از تو سرپیچی میکند و اهل آسمانها به تو «امیرالمؤمنین» میگویند.