انس بن مالک: من و ابوذر و سلمان و زید بن ثابت و زید بن ارقم، پیش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بودیم که حسن و حسین علیهماالسّلام وارد شدند. پیامبر(ص) ایشان را بوسید. ابوذر هم بلند شد و خودش را به آن دو رساند و دستشان را بوسید و پیش ما برگشت. ما مخفیانه به او گفتیم: ابوذر! تو پیرمردی از اصحاب رسول خدایی! آن وقت اینچنین روی دست و پای دو کودک از بنیهاشم میافتی و دستشان را میبوسی؟! ابوذر گفت: بله، اگر شما هم آنچه من از رسول خدا(ص) درباره ایشان شنیدم میشنیدید، بیشتر از کاری که من کردم میکردید! گفتیم: درباره آنها از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چه شنیدهای؟ ابوذر گفت: شنیدم که آن حضرت به علی(ع) و آنها فرمود: ای علی، به خدا قسم، اگر یک نفر آنقدر نماز بخواند و روزه بگیرد که مثل مُشک کهنه و خشکیده شود، آن همه نماز و روزه برایش فایدهای نخواهد داشت مگر این که همراه با دوست داشتن تو باشد. ای علی، هرکه با محبت شما به خدا متوسل شود، بر خدا واجب میشود که او را برنگرداند! ای علی، هرکه تو را دوست داشته باشد، به ریسمان محکم الهی متوسل شده است.
ابوذر بلند شد و بیرون رفت و ما هم جلوتر از او پیش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رفتیم و عرض کردیم: یا رسول الله، ابوذر از شما اینگونه نقل کرده است. پیامبر(ص) فرمود: ابوذر راست گفته است. به خدا قسم، تابهحال، زمین کسی را بر روی خود نداشته و آسمان بر کسی سایه نینداخته که راستگوتر از ابوذر باشد! خدای تبارک و تعالی هفت هزار سال قبل از اینکه آدم(ع) را خلق کند، من و اهلبیتم را از یک نور آفرید. بعد، از صُلب آدم(ع) به صلب مردان پاک و زنان پاکدامن منتقل شدیم.
عرض کردیم: یا رسول الله، در آنجا کجا بودید و به چه شکل و شمایلی بودید؟ پیامبر(ص) فرمود: اشباحی از نور بودیم و در زیر عرش قرار داشتیم و در آنجا خدا را تسبیح، تقدیس و ستایش میکردیم. وقتی در معراج، به سدرة المنتهی رسیدم، جبرئیل با من خداحافظی کرد. گفتم: دوست من، جبرئیل، در چنین جایی از من جدا میشوی؟! گفت: من مجاز نیستم بیش از این بالا بیایم، وگرنه بالهایم میسوزد و من را تا زمانی نامشخص در نور میاندازند. خداوند به من وحی فرمود: ای محمّد، نگاهی به زمین انداختم و تو را از آن انتخاب کردم و پیامبرت کردم. بعد از آن، نظری دیگر به آن انداختم و علی(ع) را از آن انتخاب کردم. او را جانشین، وارث عِلم و امام بعد از خودت قرار دادم و از نسل شما، آن فرزندان پاک و امامان معصوم را که نگهبانان علم من هستند، بیرون خواهم آورد. اگر به برکت وجود شما نبود، دنیا و آخرت و بهشت و جهنم را نمیآفریدم. ای محمّد، آیا دوست داری ایشان را ببینی؟ عرض کردم: بله. بعد صدا زدند: ای محمّد، سرت را بلند کن. وقتی سرم را بلند کردم، ناگهان انوار علی، حسن، حسین، علی بن حسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی و محمد بن حسن حجّت را دیدم که نور او از میان نور ایشان، طوری میدرخشید که انگار ستارهای درخشان بود. عرض کردم: پروردگارا، اینها کیستند و این کیست؟ فرمود: ای محمّد، اینها امامان مطهر بعد از تو و از نسل تو هستند و آن هم، همان حجّتی است که زمین را پر از عدل خواهد کرد و دلهای مؤمنان را خُنک میکند.
عرض کردیم: پدر و مادرهای ما به فدایت یا رسول الله، واقعا که مطلب عجیبی بیان کردید! پیامبر(ص) هم فرمود: و عجیبتر از این، آن است که برخی افراد این حرفها را میشنوند و بعد از اینکه خداوند هدایتشان کرده، از دین خود برمیگردند و من را با آزار آنان، آزار میدهند! واقعا که چرا این کار را میکنند؟! خداوند آنها را از شفاعت من محروم کند!