ابن عباس درباره آیه «إذْ تُصْعِدونَ وَ لا تَلْوونَ عَلیٰ أحَدٍ وَالرَّسولُ یَدْعوکُم»{به یاد آورید زمانی را که در حال فرار از کوه بالا میرفتید و به هیچ کس توجه نمیکردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان صدا میکرد.}(آل عمران/153): در جنگ اُحد مردم به سرعت از دور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پراکنده شدند و جز علی بن أبی طالب علیهالسلام و مردی از انصار که در کنار ایشان بود، کسی باقی نماند.
پیامبر فرمود: علی! مردم این طور کردند که میبینی! تو هم مثل دیگران فرار کن و جان سالم به در ببر! عرض کرد: ای پیامبر خدا، به خدا قسم فرار نمیکنم. فرار کنم تا از پشت سرت و از دیگران حالت را بپرسم؟! پیامبر فرمود: حالا که قبول نمیکنی پس به این گروه حمله کن!
علی علیهالسلام به آن گروه حمله کرد و آنها را پراکنده کرد. سپس جبرئیل علیهالسلام به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «مواساة» یعنی این! پیامبر هم در پاسخ فرمود: من از او هستم و او از من. جبرئیل هم اضافه کرد: و من نیز از شما دو نفر هستم.