امام باقر علیه السلام: وقتی امیرالمؤمنین از کوفه به سمت نهروان خارج شد و وارد اولین زمین از بابل شد، وقت نماز عصر فرا رسید. از آنجا عبور نکرد تا اینکه خورشید غروب کرد. مردم به جز مالک اشتر، در چپ و راست راه توقف کردند و نماز خواندند. مالک گفت: وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام را ببینم که نماز بخواند، من هم نماز می خوانم. امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک گفت: ای مالک، این زمین شوره زار(=نفرینشده) است، نماز در آن جایز نیست و هر کس نماز بخواند باید نمازش را تکرار کند. سپس ایشان به طرف قبله رفت و سه کلمه که نه عربی بود و نه فارسی بر زبان آورد. ناگهان خورشید، سفید و پاک ظاهر شد و وقتی نماز عصر خواندند، خورشید غروب کرد و در این هنگام صدایی مانند صدای ارّه شنیدیم!