در زمان خلافت ابوبکر، شش نفر از قریش نزد ابوسعید خُدری آمده و گفتند: ای ابوسعید، این مرد کیست که چنین سخنان متناقض درباره وی گفته میشود؟ گفت: درباره چه کسی میپرسید؟ گفتند: درباره علی بن أبی طالب. گفت: شما در مورد مردی از من سؤال میکنید که از خرزهره تلختر و از عسل شیرینتر است، از پَر سبکتر و از کوه سنگینتر است. به خدا سوگند جز در زبان پارسایان شیرین نیست و جز بر قلوب مؤمنان سبکبار نیست و به خدا سوگند بر زبان کسی تلخ نیامد مگر اینکه کافر باشد و بر قلب کسی سنگینی نکرد مگر اینکه منافق باشد. کسی او را از حقّش باز نداشته و احدی از وی اعراض ننموده و روی برنتافته و به وی بیاعتنایی نکرده و نسبت به او دروغ نگفته و او را رها نساخته و به دیگری نپرداخته است و مرتکب فسقی در حق او نشده و دچار عُجب و غرور نگشته مگر اینکه خداوند او را به عنوان یکی از منافقان محشور فرماید. من تنها علی را میخواهم و جز علی را نمیخواهم، «و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز میگردند».