بیان دیگری از ایمان و تقوا
رسول خدا صلی الله علیه و آله: ای علی، حُبّ تو همان تقوا و ایمان است و دشمنی با تو کفر است و نفاق.
رسول خدا صلی الله علیه و آله: ای علی، حُبّ تو همان تقوا و ایمان است و دشمنی با تو کفر است و نفاق.
ابوعلقمه غلام بنیهاشم: پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبح را با ما اقامه فرمود. سپس روی خود را به سمت ما برگرداند و فرمود: ای یاران من، دیشب عمویم حمزه بن عبدالمطلّب و برادرم جعفر بن أبی طالب را دیدم که طبقی از خرما در مقابل آنها بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: ای ابالحسن، بگو: خداوندا، برای من نزد خود عهدی قرار داده و محبتی مقرر فرما و در دلهای مؤمنان مودّتی مرحمت فرما! سپس آیه «إنَّ الَّذینَ ءامَنواْ وَ عَمِلواْ الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمانُ وُدًّا»{کسانی که ایمان آورده و کارهای
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، خداوند دوست داشتن بینوایان و مستضعفان در زمین را به تو عطا فرمود و تو به برادری آنان خوشنود گشتی و آنها نیز به پیشوایی تو خوشنود شدند؛ پس خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و تصدیقت
أصبغ بن نباته: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: من تو را همان طور که آشکارا دوست دارم، پنهانی نیز دوست میدارم. امیرالمؤمنین علیه السلام لحظاتی با چوبی که در دست داشت زمین را خراشید و سپس سرش را بالا گرفت و گفت: به خدا قسم دروغ گفتی!
زرّ بن حبیش: امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السّلام را بر منبر دیده و شنیدم که فرمود: سوگند به کسی که دانه را شکافت و خلایق را آفرید این عهدی است که پیامبر صلی الله علیه و آله با من بسته که جز مؤمن تو را دوست ندارد و
أنس بن مالک: پس از واقعه خیبر، مردها پسران خود بر دوش میگرفتند، سر راه علی علیه السّلام قرار میگرفتتند و به آن حضرت اشاره نموده و سپس به فرزند خود میگفتند: آیا این مرد را دوست داری؟ اگر میگفت: آری، او را میپذیرفتند و اگر میگفت: نه! بر زمینش
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام: سه نفر به خاطر من هلاک میشوند: 1- لعنکننده من و شنونده آن، 2- کسی که درباره من غلو کند و 3- حاکِم ستمگری که به واسطه لعن من به او ابراز لطف کنند و پیش او از دین من ابراز بیزاری کنند و اصل و نسب
ابن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله دست من و دست امیرمؤمنان علی بن أبی طالب علیه السّلام را گرفت و ما را به بالای کوه «ثبیر» برد، چند رکعت نماز خواند و سپس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، موسی بن عمران
جابر بن عبدالله انصاری: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که یک عرب پریشان حال و ژولیده احوال بر ما وارد گشت که جامههای کهنه و پاره بر تن داشت و فقر از رخسارش میبارید. وقتی وارد شد و سلام داد، این ابیات را خواند: