شکایت

شاهد باشید و حرفم را بفهمید

سلمان فارسی: روزی به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض کردیم: یا رسول الله، خلیفه بعد شما کیست تا او را بشناسیم؟ پیامبر(ص) به من فرمود: ای سلمان! ابوذر، مقداد و ابوایوب انصاری را بیاور [تا بگویم]. در حالی که امّ سَلَمه همسر پیامبر(ص) هم پشت در بود، ایشان به ما فرمود:

ادامه مطلب»

به خدا شکایت می‌کنم

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: هرکس دوست داشته باشد که به دین من متوسل شود و بعد از من بر کشتی نجات سوار شود، باید به علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) اقتدا کند. با دشمنش دشمنی کند و با دوستدارش دوست باشد. او جانشین و خلیفه من بر اُمّتم هم در زمان حیاتم و هم پس

ادامه مطلب»

شکایت پیامبر(ص) به درگاه خدا

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر که دوست دارد مانند من زندگی کند و مثل من از دنیا برود و وارد بهشت عَدن ـ که خانه من است ـ بشود و ساقه درختی را لمس کند که پروردگارم آن را کاشته، باید ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را بپذیرد و جانشینان او را که از

ادامه مطلب»

کینه‌ای از یمن تا مدینه

عمرو بن شاس أسلمی: در فتح یمن همراه علی علیه‌السلام بودم. او در آن سفر به من ظلم کرد، به طوری که کینه او را به دل گرفتم. وقتی برگشتم، از او در مسجدالنبی بسیار بدگویی کردم. این خبر به گوش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید. صبح روز بعد که به مسجد

ادامه مطلب»

نتیجه آزار به خدا و پیامبر(ص)

عمران بن حصین، ابن عباس و بُریده اسلمی: در بین غنائم جنگی، کنیزی نظر علی علیه‌السلام را به خود جلب کرد و خواست که او را بخرد. حاطب بن أبی بلتعه و بریده أسلمی با او وارد مزایده شدند و وقتی قیمت آن کنیز به قیمت مناسب آن روز رسید،

ادامه مطلب»

شکایت از حسودان به پیامبر(ص)

امیرالمؤمنین علی علیه السّلام: از کسانی که به من حسادت می‌ورزیدند به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت کردم، فرمود: ای علی، آیا خوشنود نمی‌شوی اگر جزء چهار گروه اولی باشی که وارد بهشت می‌شوند؟ من، تو، ذرّیه‌ی ما پشت سرمان و شیعیان ما در سمت راست و

ادامه مطلب»

دره کفتارها در جهنم

عمر خطاب: در مسجد النبی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، آن حضرت نماز ظهر را با مردم اقامه کرده و به محراب خویش تکیه کرد در حالی که مانند ماه کامل می‌درخشید. در حالی که یاران وی پیرامونش بودند، نگاهی به آسمان انداخت و مدتی طولانی

ادامه مطلب»

ازدواج خوله حنفیه با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

وقتی ابوبکر بر مسند قدرت نشست، خالد بن ولید را نزد بنی حَنیفه فرستاد تا زکات اموالشان را بگیرد. بنی حنیفه به خالد گفتند: رسول الله صلی الله علیه و آله هر سال مردی را می‌فرستاد که صدقات ما را از ثروتمندانمان می‌گرفت و میان فقیران خودمان تقسیم می‌کرد، تو

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات