از هوش رفته بودی!
امام صادق علیه السلام: علی علیه السلام به خاطر نیازی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد در حالی که بیهوش بود و سرش بر بالین جبرئیل قرار گرفته بود و جبرئیل به شکل دحیه کلبی بود. وقتی علی علیه السلام وارد شد جبرئیل به او گفت: سر
امام صادق علیه السلام: علی علیه السلام به خاطر نیازی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد در حالی که بیهوش بود و سرش بر بالین جبرئیل قرار گرفته بود و جبرئیل به شکل دحیه کلبی بود. وقتی علی علیه السلام وارد شد جبرئیل به او گفت: سر
ام سلمه، اسماء بنت عمیس، جابر انصاری، ابوذر، ابن عباس، خُدری، ابوهریره و امام صادق علیه السلام: رسول الله صلی الله علیه و آله در کُراع الغمیم نماز خواند. وقتی سلام داد بر او وحی نازل شد و علی علیه السلام آمد و او در این حالت بود و به
جویریه بن مُسهِر، ابو رافع و حسین بن علی علیهما السلام: وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام در بابل از فرات عبور کرد، خود همراه گروهی که با او بودند نماز عصر را خواند. اما مردم از عبور دادن آنها فارغ نشدند تا اینکه خورشید غروب کرد و اکثراً نماز عصر را
جابر بن عبدالله انصاری: خورشید هفت بار با علی علیه السلام سخن گفت: بار اول به او گفت: ای امام المسلمین نزد پروردگارم مرا شفاعت کن تا عذابم نکند. بار دوم گفت: به من امر کن تا دشمنانت را بسوزانم که من آنها را از چهرههایشان میشناسم. بار سوم در
سلمان، ابوذر و ابن عباس و علی بن ابی طالب علیه السلام: وقتی مکه فتح شد و به هوازن رسیدند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بر خیز ای علی و به کرامتت نزد خدا بنگر و با خورشید وقتی طلوع کرد صحبت کن. علی علیه السلام برخاست و
جویریه بن مُسهِر: علی علیه السلام شبانه ما را از کربلا به فرات حرکت داد، وقتی به بابل رسیدیم به من گفت: نام این مکان چیست ای جویریه؟ گفتم: اینجا بابل است ای امیرالمؤمنین. گفت: آیا غیر از این است که بر هیچ نبی و وصی نبی جایز نیست که
ابوذر غفاری: سیدم محمد صلی الله علیه و آله را دیدم که شبی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی فردا شد به سوی کوههای بقیع برو و در جای بلندی از زمین بایست، وقتی خورشید تابید به آن سلام کن. خدای تعالی به او امر کرده که به خاطر آنچه