گناهی که هیچ ثوابی با وجود آن سودمند نیست!
پیامبر صلی الله علیه و آله: حُبّ علی بن أبی طالب حسنهای است که هیچ گناهی با وجود آن زیان نمیرساند و دشمنی با او گناهی است که هیچ ثوابی با بودن آن سودمند نمیافتد.
پیامبر صلی الله علیه و آله: حُبّ علی بن أبی طالب حسنهای است که هیچ گناهی با وجود آن زیان نمیرساند و دشمنی با او گناهی است که هیچ ثوابی با بودن آن سودمند نمیافتد.
فاطمه علیها السّلام آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به راستی که خداوند به شما مباهات کرده و جملگی شما را و علی را اختصاصاً آمرزیده است. من فرستاده خدا به سوی شما هستم، نه بر قوم خود بیم دارم و نه صرفا به خاطر
رسول خدا صلی الله علیه و آله: من و علی بن أبی طالب از یک نور آفریده شدیم، از این رو دوستدار من دوستدار علی و دشمن من دشمن علی است.
سلمان فارسی: پیوسته علی علیه السّلام را دوست خواهم داشت زیرا که دیدهام رسول خدا صلی الله علیه و آله بر پای او زد و میفرمود: دوستدارت دوستدار من است و دوستدارم دوستدار خداست و دشمنت دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.
ابوغسّان نهدی: جمعی از شیعیان بر علی علیه السّلام در رحبه کوفه وارد شدند در حالی که آن حضرت روی حصیری کهنه نشسته بود. ایشان فرمود: به چه کار آمدهاید؟ عرض کردند: حب شما ما را آورده است یا امیرالمؤمنین. فرمود: بدانید که هرکس مرا دوست بدارد، در جایی مرا
علی علیهالسلام: دو کس به خاطر من هلاک میشوند: دوستدار افراطگری که چیزهایی را به من نسبت میدهد که در من نیست و کینهتوزی که دشمنی او با من وادارش میکند به من بهتان بزند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله: من امید آن دارم که اُمّت من هر چه از قول «لا إله إلّا الله» بهره میبرند، از حُبّ علی نیز به همان میزان بهرهمند شوند.
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به صحابه خود فرمود: کدام یک از شما تمام عمر را روزه میگیرد و شبها را به احیا میگذراند و قرآن را ختم میکند؟ سلمان عرض کرد: من، یا رسول الله. آنگاه یکی از حاضران به خشم آمد و گفت: سلمان مردی از
رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: دوست داشتن تو ایمان و دشمنی با تو نفاق است. و نخستین کسی که وارد بهشت میشود، دوستدار توست و اولین کسی که وارد دوزخ میشود، دشمن توست. و خداوند تو را سزاوار آن کرده است، زیرا تو
ابونعیم فضل بن دُکین به بغداد آمد و در محلهای به نام «رُمیله» ساکن شد. اصحاب حدیث گرد او جمع شدند و تختی برای وی نهادند که بر آن نشسته و به موعظه کردن مردم پرداخت. تذکّر میداد و احادیثی را برای ایشان روایت میکرد در حالی که روزگار بسیار