فرمان خدا به پیامبر(ص)
رسول خدا صلی الله علیه و آله: بدانید که جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمّد، پروردگارت تو را به حُبّ علی بن أبی طالب علیه السّلام فرمان میدهد و تو را به ولایتش امر میکند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله: بدانید که جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمّد، پروردگارت تو را به حُبّ علی بن أبی طالب علیه السّلام فرمان میدهد و تو را به ولایتش امر میکند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی بن أبی طالب علیه السّلام فرمود: تو مانند سوره «قُل هو الله أحد» هستی که هرکس یک بار آن را بخواند گویی ثلث قرآن را خوانده و آنکه دو بار آن را بخواند، گویی دو ثلث قرآن را خوانده و هرکه
پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو از جهتی مانند عیسی علیه السلام میمانی؛ مسیحیان آنقدر او را دوست داشتند تا اینکه به کفر افتادند و یهودیان چنان با او به دشمنی پرداختند که کافر شدند. (تو نیز اینچنین هستی)
ابن مسعود: در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله نزد امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بودم که مردی صدا زد: چه کسی مرا نزد مردی عالم راهنمایی میکند؟ گفتم: ای مرد، آیا سخن پیامبر را شنیدهای که فرمود: «من شهر علم هستم و علی درِ آن است»؟ گفت: بله.
زرّ بن حبیش: امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السّلام را بر منبر دیده و شنیدم که فرمود: سوگند به کسی که دانه را شکافت و خلایق را آفرید این عهدی است که پیامبر صلی الله علیه و آله با من بسته که جز مؤمن تو را دوست ندارد و
رسول خدا صلی الله علیه و آله: ای علی، حُبّ تو همان تقوا و ایمان است و دشمنی با تو کفر است و نفاق.
ابوعلقمه غلام بنیهاشم: پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبح را با ما اقامه فرمود. سپس روی خود را به سمت ما برگرداند و فرمود: ای یاران من، دیشب عمویم حمزه بن عبدالمطلّب و برادرم جعفر بن أبی طالب را دیدم که طبقی از خرما در مقابل آنها بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: ای ابالحسن، بگو: خداوندا، برای من نزد خود عهدی قرار داده و محبتی مقرر فرما و در دلهای مؤمنان مودّتی مرحمت فرما! سپس آیه «إنَّ الَّذینَ ءامَنواْ وَ عَمِلواْ الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمانُ وُدًّا»{کسانی که ایمان آورده و کارهای
ابوسعید خُدری: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که مردی نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: یا رسول الله، مرا از کلام خدای عزّوجل به ابلیس که فرمود: «أسْتَکْبَرْتَ أمْ کُنتَ مِنَ الْعالین»{آیا تکبّر کردی یا از برترینها بودی؟}(ص/75) آگاه فرمایید که اینان که
أصبغ بن نباته: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: من تو را همان طور که آشکارا دوست دارم، پنهانی نیز دوست میدارم. امیرالمؤمنین علیه السلام لحظاتی با چوبی که در دست داشت زمین را خراشید و سپس سرش را بالا گرفت و گفت: به خدا قسم دروغ گفتی!