اصبغ بن نباته

امام این هشت نفر، سوسمار است

أصبغ بن نباته: امیرالمؤمنین علیه السلام به ما دستور داد تا از کوفه به مدائن برویم. روز یکشنبه حرکت کردیم ولی عَمرو بن حُریث به همراه هفت نفر تخلف کردند و به مکانی در حیره به نام خورنَق رفتند. گفتند: تفریح می‌کنیم و وقتی چهارشنبه شد می رویم و به

ادامه مطلب»

فلان روز، بیمار می‌شوی!

سعد بن طَریف از اصبغ بن نُباته نقل می‌کند: هر کس پیش روی امیرالمؤمنین علیه السلام قرار می‌گرفت به او می‌ فرمود: ای فلانی آماده باش و برای خود هر چه می‌خواهی فراهم کن که در فلان روز، فلان ماه و فلان ساعت بیمار می‌شوی! و همان طور می‌شد که

ادامه مطلب»

تو پریدی و قبول کردی!

أصبغ بن نباته: همراه امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبح را خواندیم. مردی که لباس سفر بر تن داشت آمد به سمت ما آمد. علی علیه السلام فرمود: اهل کجایی؟ گفت: شام. فرمود: چه چیزی تو را این جا آورده؟ گفت: حاجتی دارم. فرمود: به من بگو، اگر هم نمی‌گویی من

ادامه مطلب»

خلقت ما همراه با رحمت است

أصبغ بن نباته: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: من تو را همان طور که آشکارا دوست دارم، پنهانی نیز دوست می‌دارم. امیرالمؤمنین علیه السلام لحظاتی با چوبی که در دست داشت زمین را خراشید و سپس سرش را بالا گرفت و گفت: به خدا قسم دروغ گفتی!

ادامه مطلب»

هر چه می‌خواهی آماده کن

أصبغ بن نباته: وقتی مردی پیش روی امیرالمؤمنین علیه السلام قرار می‌گرفت، می‌ فرمود: ای فلانی، آماده باش و برای خود هر چه می‌خواهی فراهم کن که تو در فلان روز از فلان ماه در فلان ساعت بیمار خواهی شد. و همان طور می‌شد که می‌فرمود. علی علیه السلام از

ادامه مطلب»

مبادا مردم را با شمشیر محاصره کنید

أصبغ بن نباته: از علی علیه السلام پیش از آن که جمعه کشته شود شنیدم که می‌ فرمود: هر کس از فرزندان عبد المطلب این جا است به من نزدیک شود (تا وصیت کنم): به غیر از قاتل من کسی را نکشید. مبادا شما را ببینم که با شمشیرهایتان مردم

ادامه مطلب»

مرا در نجف دفن کنید

اصبغ بن نباته: روزی امیرالمؤمنین در تپه کوفه نشسته بود و به کسانی که در کنارش بودند گفت: چه کسی آن چه من می‌بینم را می‌بیند؟! گفتند: چه می‌بینی ای چشم بینای خدا بر بندگانش؟ گفت: شتری را می‌بینم که جنازه‌ای را حمل می‌کند، مردی سوار بر آن است و

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات