معنای آیه سوم سوره بلد
امام باقر علیهالسلام در مورد آیه «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»{سوگند به پدری [چنان] و آن کسی را که به وجود آورد.}(بلد/3) فرمود: منظور امیرالمؤمنین علیهالسلام و آنچه از امامان به وجود آورد، هستند.
امام باقر علیهالسلام در مورد آیه «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»{سوگند به پدری [چنان] و آن کسی را که به وجود آورد.}(بلد/3) فرمود: منظور امیرالمؤمنین علیهالسلام و آنچه از امامان به وجود آورد، هستند.
اصبغ بن نباته: علی علیهالسلام فرمود: به خدا قسم، آن خبر بزرگی که درباره آن اختلاف دارند من هستم، هرگز درست نمیگویند. بهزودی میفهمند. باز میگویم: هرگز درست نمیگویند. بهزودی میفهمند؛ وقتی که بین بهشت و جهنم میایستم و خواهم گفت: فلانی مال من است و فلانی مال تو ای(جهنم)!
علقمه بن قیس: روزی در جنگ صفین، مردی از سپاه شام، غرق در سلاح، و قرآنی بر سر، در حالی که آیات «عَمَّ یَتَساءَلونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ»{درباره چه چیز از یکدیگر میپرسند؟! از آن خبر بزرگ}(نبأ/1-2) را میخواند، حریف میطلبید. خواستم به جنگ او بروم اما علی علیهالسلام به
ابوحمزه ثمالی: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: قربانت شوم، شیعیان تفسیر آیات «عَمَّ یَتَسائَلونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ»{درباره چه چیز از یکدیگر میپرسند؟! از آن خبر بزرگ}(نبأ/1-2) را از شما میپرسند. ایشان فرمود: این برعهده من است، اگر بخواهی به آنان میگویم، ولی تفسیر آن را به تو خواهم
جابر بن عبدالله انصاری: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا(ص)، گروهی معتقدند که خدای تبارک و تعالی امامت را در نسل حسن(ع) و حسین(ع) قرار داده است. ایشان پاسخ داد: به خدا قسم دروغ گفتند! مگر نشنیدهاند که خدای متعال فرموده است: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقیَةً
محمود بن لَبید: وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رحلت کرد، فاطمه علیهاسلام همیشه بر سر قبور شهدا میرفت و بر سر قبر حمزه(ع) گریه میکرد. روزی، سر قبر حمزه(ع) رفتم و او را آنجا در حال گریه دیدم. صبر کردم تا آرام گرفت، بعد نزدیک رفتم و سلام دادم و گفتم:
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به علی علیهالسلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی، محبت بیچارهها و مستضعفین روی زمین را به تو عطا کرد و تو هم برادری ایشان را پذیرفتی و آنان تو را به عنوان امام خود پذیرفتند. خوش به حال تو و کسی که تو را دوست دارد و
عبد قیس: در جنگ جمل، علیبنابیطالب(ع) آمد و وسط دو سپاه ایستاد در حالی که کجاوه عایشه را مردان بنیضبه احاطه کرده بودند. فرمود: طلحه و زبیر کجا هستند؟ زبیر از صف سپاه بیرون آمد و تا نزدیک علی علیهالسلام جلو رفت. امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: ای زبیر، چه انگیزهای
انس بن مالک: من و ابوذر و سلمان و زید بن ثابت و زید بن ارقم، پیش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بودیم که حسن و حسین علیهماالسّلام وارد شدند. پیامبر(ص) ایشان را بوسید. ابوذر هم بلند شد و خودش را به آن دو رساند و دستشان را بوسید و پیش ما
عطاء [بن ابی رباح]: با حدود سی نفر از بزرگان طائف، پیش عبدالله بن عباس در طائف رفتیم. او بیمار بود، همان بیماری که با آن فوت کرد، و بسیار ضعیف و ناتوان شده بود. به او سلام کردیم و نشستیم. به من گفت: ای عطا، این جماعت که هستند؟