تفرقه

علم اکبر را به جا گذاشتم

امام جعفر صادق علیه‌السلام: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در زمان همان بیماری که با آن از دنیا رفت، در خطبه‌ای فرمود: ای مهاجرین و انصار و هر که در این روز و در این ساعت از انس و جن صدای من را می‌شنود؛ حاضران شما به غایبان بگویند که من در

ادامه مطلب»

از دایره ایمان خارج شده است

امام باقر علیه‌السلام: ولایت علی بن ابی طالب علیه‌السلام همان ریسمانی است که خداوند در آیه «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا»{همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید}(آل عمران/103) آن را بیان کرده است. هرکس به این ریسمان متوسل شود، مؤمن است و کسی که رهایش کند،

ادامه مطلب»

ببینید قلبتان به چه کسی مایل است

جابر بن عبدالله انصاری: مردمی از اهل یمن به حضور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رسیدند و گفتند: یا رسول الله، جانشین تو کیست؟ ایشان فرمود: همان کسی است که خدا دستور داده به او متوسل شوید و فرموده: «وَاعْتَصِمواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقوا»{همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و

ادامه مطلب»

مگر اینکه در حق تو ارفاق کند

امام سجاد علیه‌السلام: روزی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و اصحاب در مسجد نشسته بودند. پیامبر(ص) به آنان فرمود: مردی از اهل بهشت وارد می‌شود و سؤالی می‌کند که برایش اهمیت زیادی دارد. مردی آمد که بیشتر به اهل مصر شباهت داشت. جلو آمد و به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام داد و

ادامه مطلب»

چرا امیرالمؤمنین(ع) از حق خود گذشت؟!

جابر بن عبدالله انصاری: به امام باقر علیه‌السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا(ص)، گروهی معتقدند که خدای تبارک و تعالی امامت را در نسل حسن(ع) و حسین(ع) قرار داده است. ایشان پاسخ داد: به خدا قسم دروغ گفتند! مگر نشنیده‌اند که خدای متعال فرموده است: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقیَةً

ادامه مطلب»

داغ بهترین پدر دنیا را دیده‌ام

محمود بن لَبید: وقتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رحلت کرد، فاطمه علیهاسلام همیشه بر سر قبور شهدا می‌رفت و بر سر قبر حمزه(ع) گریه می‌کرد. روزی، سر قبر حمزه(ع) رفتم و او را آنجا در حال گریه دیدم. صبر کردم تا آرام گرفت، بعد نزدیک رفتم و سلام دادم و گفتم:

ادامه مطلب»

با این حساب، همه مردم هلاک شده‌اند!

شدّاد بن اوس: وقتی جنگ جمل اتفاق افتاد، با خودم گفتم: نه با علی(ع) می‌مانم و نه ضد او. نصف روز را نجنگیدم. شب شد و خدا در دلم انداخت که همراه علی(ع) شوم. به همراه او جنگیدم تا کار به پایان رسید. بعد عازم مدینه شدم و پیش اُمّ

ادامه مطلب»

لحظات پایانی عمر ابن عباس

عطاء [بن ابی رباح]: با حدود سی نفر از بزرگان طائف، پیش عبدالله بن عباس در طائف رفتیم. او بیمار بود، همان بیماری که با آن فوت کرد، و بسیار ضعیف و ناتوان شده بود. به او سلام کردیم و نشستیم. به من گفت: ای عطا، این جماعت که هستند؟

ادامه مطلب»

تا به حال این اسم‌ها را نشنیده‌ام

ابن عباس: به محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رسیدم. دیدم که حسن(ع) بر روی شانه و حسین(ع) روی زانوی ایشان بودند و آن حضرت ایشان را غرق بوسه کرد و فرمود: خدایا، با دوستان‌شان دوست و با دشمنان‌شان دشمن باش! بعد فرمود: ای ابن عباس، می‌بینم روزی را که موی سفیدش

ادامه مطلب»

از آن دو نفر راستگوتر و نیکوکارتر هستی

سُلَیم بن قیس: مهاجرین و انصار در حال گفت‌وگو و فخرفروشی به مناقب و فضایل خود بودند که علی علیه‌السلام، به طلحه فرمود: ای طلحه، زمانی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله استخوان کتف(1) طلب کرد تا در آن چیزی نوشته شود که امّت، بعد از او دچار گمراهی و اختلاف نشوند

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات