چقدر علی(ع) را دوست داری!
مردی به سلمان گفت: چه بسیار علی علیه السّلام را دوست میداری! گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: هر کس علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس با علی دشمنی کند، با من دشمنی کرده است.
مردی به سلمان گفت: چه بسیار علی علیه السّلام را دوست میداری! گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: هر کس علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس با علی دشمنی کند، با من دشمنی کرده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، خداوند دوست داشتن بینوایان و مستضعفان در زمین را به تو عطا فرمود و تو به برادری آنان خوشنود گشتی و آنها نیز به پیشوایی تو خوشنود شدند؛ پس خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و تصدیقت
خدای عزّوجل: … بدانید که من علی را نشانهای برای مردم قرار دادهام، هرکس از او پیروی کند، هدایت یافته و آنکه رهایش سازد، گمراه است. جز مؤمن دوستش نمیدارد و جز منافق با وی دشمنی نمیورزد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله: ای علی، حُبّ تو همان تقوا و ایمان است و دشمنی با تو کفر است و نفاق.
پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السّلام فرمود: آیا خرسند نمیگردی که سرور زنان جهان باشی؟ عرض کرد: پس جایگاه مریم بنت عمران چه میشود؟ به وی فرمود: دخترکم، او سرور زنان عالَم خود است و تو سرور زنان عالم خودت هستی. سوگند به آنکه مرا به
سلیم بن قیس: من سعد بن ابی وقاص را دیدم و گفتم: من از علی علیهالسلام شنیدم که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: از فتنه شیطان و از فتنه سعد دوری کنید، او به باطل ساختن حق و رسوایی اهل حقیقت دعوت
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد آیه «ألْقیا فی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍ عَنید»{هر کافر سرسختی را در جهنّم فروافکنید}(ق/24) فرمود: درباره من و علی بن أبی طالب نازل شد؛ بدین معنی که چون روز قیامت شود، پروردگارم هم من و هم او را شفیع قرار خواهد داد.
جابر بن عبدالله و ابوسعید خدری: ما منافقان را در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به دشمنیشان با علی میشناختیم.
سلمان فارسی: پیوسته علی علیه السّلام را دوست خواهم داشت زیرا که دیدهام رسول خدا صلی الله علیه و آله بر پای او زد و میفرمود: دوستدارت دوستدار من است و دوستدارم دوستدار خداست و دشمنت دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.
جابر بن عبدالله انصاری: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که یک عرب پریشان حال و ژولیده احوال بر ما وارد گشت که جامههای کهنه و پاره بر تن داشت و فقر از رخسارش میبارید. وقتی وارد شد و سلام داد، این ابیات را خواند: