از هوش رفته بودی!
امام صادق علیه السلام: علی علیه السلام به خاطر نیازی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد در حالی که بیهوش بود و سرش بر بالین جبرئیل قرار گرفته بود و جبرئیل به شکل دحیه کلبی بود. وقتی علی علیه السلام وارد شد جبرئیل به او گفت: سر
امام صادق علیه السلام: علی علیه السلام به خاطر نیازی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد در حالی که بیهوش بود و سرش بر بالین جبرئیل قرار گرفته بود و جبرئیل به شکل دحیه کلبی بود. وقتی علی علیه السلام وارد شد جبرئیل به او گفت: سر
در نامهای که امام علی النقی علیهالسلام در باب جبر و اختیار به مردم اهواز نوشته میفرماید: صحیحترین روایتی که قرآن بر آن مهر تأیید زده است، روایتی است اجماعی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله که در آن میفرماید: «من دو جانشین بعد از خودم برایتان بر
دهقانی ایرانی، علی علیهالسلام را از روانه شدن به سوی خوارج برحذر داشت و به حضرت گفته بود: بدان که طالع ستارگان نحس شده و منحوسان سعید شده و سعیدان منحوس شدهاند. مرّیخ در صورت فلکی ثور تاثیر گذاشته و دو ستاره در صورت فلکی تو مختلف شدهاند. برای تو
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به صحابه خود فرمود: کدام یک از شما تمام عمر را روزه میگیرد و شبها را به احیا میگذراند و قرآن را ختم میکند؟ سلمان عرض کرد: من، یا رسول الله. آنگاه یکی از حاضران به خشم آمد و گفت: سلمان مردی از
جابر بن عبدالله انصاری: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که یک عرب پریشان حال و ژولیده احوال بر ما وارد گشت که جامههای کهنه و پاره بر تن داشت و فقر از رخسارش میبارید. وقتی وارد شد و سلام داد، این ابیات را خواند:
هرثمه بن سُلَیم: همراه علی علیه السلام به سمت صفین حرکت کردیم. وقتی به کربلا رسید، نماز را با ما خواند. بعد از سلام نماز، با دستش از خاک کربلا برداشت و بویید و فرمود: وای بر تو ای خاک! از تو گروهی محشور میشوند که بدون حساب وارد بهشت
عبدالله بن مسعود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه زینب دخت جحش بیرون آمد تا اینکه به خانه اُمّ سلمه آمد. شخصی آمد و در زد. پیامبر فرمود: ای اُمّ سلمه، برخیز و در را برای وی باز کن. عرض کرد: یا رسول الله، این کیست که
عبدالله بن عباس در حالی که بر لبه چاه زمزم نشسته بود، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نقل میکرد. مردی با چهرهای پیچیده با عمامه وارد شد. هر چه ابن عباس «قال رسول الله» میگفت و روایتی نقل می کرد، آن مرد هم «قال رسول الله»
حبّة بن جوین عُرَنی: جویریه بن مُسهِر عبدی، فردی صالح و دوست راستین علی علیه السلام بود. علی علیه السلام نیز او را دوست میداشت. روزی همراه علی علیه السلام میرفتیم. برگشت و جویریه را پشت سرش، دورتر دید. صدایش زد: ای جویریه نزد من بیا، آیا نمیدانی که من
عبدالله بن عمر: از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره علی بن أبی طالب علیه السّلام پرسیدم، فرمود: مردم را چه میشود که منکر کسی میشوند که نزد خدا منزلتی همچون منزلت من دارد؟! بدانید که هرکس علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکس مرا دوست داشته