اشکال از دین و اصل و نسب ممنوع
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام: دین من دین رسول خداست و اصل و نسبم اصل و نسب رسول خداست. هر کس بر دین و اصل و نسب من اشکال بگیرد، به دین و اصل و نسب رسول خدا اشکال گرفته است!
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام: دین من دین رسول خداست و اصل و نسبم اصل و نسب رسول خداست. هر کس بر دین و اصل و نسب من اشکال بگیرد، به دین و اصل و نسب رسول خدا اشکال گرفته است!
پیامبر صلیاللهعلیهوآله: به علی علیهالسلام دشنام ندهید، چرا که او در ذات خدا ذوب شده است!
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله: هر کس به علی علیهالسلام دشنام بدهد، در حقیقت به من دشنام داده و هر شخصی به من دشنام بدهد، قطعاً به خدا دشنام داده است!
ابوعبدالله جدلی: پیش اُمّ سلمه همسر پیامبر بودم که گفت: در بین شما به رسول خدا دشنام داده میشود؟! پاسخ دادم: پناه بر خدا! اُمّ سلمه گفت: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمود: هر کس به علی دشنام بدهد، قطعاً به من دشنام داده است!
أصبغ بن نباته: معاویه به من گفت: ای شیعیان، گمان میکنید که علی«دابّة الأرض» است؟ گفتم: هم ما میگوییم و هم یهودیان! بعد به دنبال رأس جالوت فرستاد و احضارش نمود و به او گفت: وای بر تو، آیا «دابّة الأرض» در کتاب شما نوشته شده است؟ گفت: آری! گفت:
اصبغ بن نباته: در حالی بر امیرالمؤمنین علیهالسلام وارد شدم که مشغول خوردن نان و سرکه و روغن بود؛ عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، خدای عزّوجل میفرماید: «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهمْ أَخْرَجْنَا لهمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکلَّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُواْ بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُون» { و هنگامى كه فرمان عذاب آنها
ابوعبدالله جدلی: خدمت علی بن أبی طالب علیهالسلام رسیدم و فرمود: دوست داری قبل از اینکه کسی به جمع ما اضافه شود تو را از سه چیز خبر دهم؟ عرض کردم: آری، فرمود: 1.من «عبدالله» هستم؛ 2.من مصداق حقیقی و درست عبارت «دابّة الأرض»[در قرآن] هستم؛ 3.برادر پیامبر در روی
ابویعفور: خطّاب جُهَنی با ما ارتباط داشت و به شدت مخالف اهل بیت بود و با نجده حروری رفاقت داشت؛ از باب تقیّه به دیدارش رفتم و دیدم بیهوش شده و رو به مرگ است؛ شنیدم که میگفت: ای علی، من با تو چه کاری دارم؟ من امام صادق علیهالسلام
امیرالمؤمنین علیهالسلام: به خدا قسم هر کسی که با دشمنی من بمیرد، من را هنگام مرگش به صورتی خواهد دید که دوست ندارد، و کسی که با محبت من بمیرد من را هنگام مرگ به صورتی که دوست دارد میبیند.
ابن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: شبی که به معراج رفتم، وارد بهشت شدم و در آنجا نوری را مشاهده کردم؛ به جبرئیل گفتم: این چه نوری بود که دیدم؟ گفت: ای محمّد این نه نور خورشید است و نه نور ماه، بلکه کنیزی از کنیزان