خانوادگی

پیراهن هارون نبی(ع) به وارثش رسید

قنبر: به همراه مولایم علی علیه‌السلام در کناره رود فرات بودیم. آن حضرت پیراهن خود را در آورد و وارد آب شد. ناگهان موجی آمد و پیراهن را با خود برد. در این هنگام ندایی آمد:أباالحسن، به سمت راستت نگاه کن و هرچه می‌بینی بردار! دستمالی سمت راست او دیدم

ادامه مطلب»

به هدیه خدا نگاه کن

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: همراه پیامبر بودم و او حرکت می‌کرد در حالی که او سواره بود و من پیاده. پس از مدتی، برگشت و به من فرمود: أبا الحسن، تو هم سوار شو و گر نه من هم پیاده می‌شوم. عرض کردم: شما سواره باشید و من پیاده می‌آیم. مقدار

ادامه مطلب»

چرا به من انگور نمی‌دهی؟!

عایشه: روزی رسول خدا، علی علیه‌السلام را در دنبال کاری فرستاد. هنگام بازگشت علی، پیامبر در خانه من بود و وقتی علی علیه‌السلام از درِ خانه وارد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله بلند شد و از او در وسط خانه استقبال کرد و در آغوشش گرفت. ابری آنان

ادامه مطلب»

انار بهشتی بعد از سعی صفا و مروه

حبیب سیستانی از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کند: ای حبیب، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد، در عبادت خدای عزّوجل و ادای شکر در طواف کعبه، خود را به رنج و زحمت انداخت در حالی که علی علیه‌السلام نیز همراه او بود. وقتی شب

ادامه مطلب»

خدا دستور می‌دهد این بادام را باز کنی

عبدالله بن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار گرسنه شد، به همین دلیل، پیش کعبه آمد و به پرده آن چسبید و گفت: ای پروردگار محمّد، بیش از این محمّد را گرسنه نگه ندار! سپس جبرئیل علیه‌السلام با بادامی نازل شد و گفت: ای محمّد، خدای جلّ

ادامه مطلب»

ظرف خرما جواب سوال را داد

ابن عباس: در جمعی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم و آن حضرت در میان ما بود. متوجه شدیم رسول خدا با چشم خود به آسمان اشاره کرد و وقتی نگاه کردیم، متوجه ابری شدیم که به سوی ما می‌آمد. پیامبر به ابر فرمود: جلو

ادامه مطلب»

فرشته‌هایی که از هم سبقت می‌گیرند

ابن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد خود بود و جمعی از مهاجران و انصار نزد ایشان بودند که جبرئیل علیه‌السلام بر او نازل شد و گفت: ای محمّد، حضرت حق به تو سلام می‌کند و می‌گوید علی را پیش خود صدا بزن و صورتت را

ادامه مطلب»

این غذا به شیطان نمی‌رسد

زینب بنت حصین: پیامبر صلی الله علیه و آله یک روز صبح پیش فاطمه سلام‌الله‌علیها رفت. فاطمه گفت: پدر جان! دیشب را به صبح رساندیم در حالی که چیزی برای خوردن نداشتیم. پیامبر فرمود: آن دو پرنده را بیاور! فاطمه هم برگشت و ناگهان دو پرنده کباب‌شده را پشت سر

ادامه مطلب»

صبر کن تا علی(ع) هم بیاید

انس بن مالک: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نماز می‌خواند، وقتی به رکوع رفت آنقدر صبر کرد که گمان کردیم به ایشان وحی نازل شده است. زمانی که سلام داد و به محراب تکیه زد، صدا زد علی بن أبی طالب کجاست؟ علی علیه‌السلام در آخر صف مشغول نماز بود و پیش

ادامه مطلب»

چه کسی برای ما آب می‌آورد؟

احمد بن حنبل: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در شب جنگ بدر فرمود: چه کسی برای ما آب می‌آورد؟ همه مردم سر به زیر انداختند. اما علی علیه‌السلام بلند شد و مَشکی را در بغل گذاشت و به سر چاهی بسیار عمیق و تاریک رفت و وارد آن شد. خداوند هم به

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات