معجزات

سرت را در آغوشم گذاشتی و آن را حرکت ندادم

أسماء بنت عُمیس: همراه رسول الله در – الضهیاء یا الصهباء نزدیک خیبر- بودیم. رسول الله نماز ظهر را خواند و علی علیه السلام را فرا خواند و از او برای انجام کاری یاری خواست. عصر فرا رسید و پیامبر برخاست و نماز عصر خواند. علی علیه السلام آمد و

ادامه مطلب»

امیرالمؤمنین(ع) به من خبر داد که تو قاتل منی

جَریر: هنگامی که حجّاج به قدرت رسید، کمیل بن زیاد را خواست و او از دستش فرار کرد. حجاج قوم و قبیله آن ها را از حقوق حکومت محروم ساخت. هنگامی که کمیل اوضاع را این گونه دید گفت: من پیرمرد سالخورده‌ای هستم، عمرم به سر آمده، شایسته نیست که

ادامه مطلب»

سراغ فلانی برو و اسبت را بگیر

ثابت بن أفلج: نیمه شب اسبم را گم کردم. به در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام آمدم. وقتی به در رسیدم قنبر بیرون آمد و به من گفت: ای ابن أفلج، به سراغ عوف بن طلحه سعدی اسبت برو و اسبت را از او بگیر.

ادامه مطلب»

تسلط جوان اهل ثقیف بر مردم بصره

امیرالمؤمنین علیه السلام به اهل بصره فرمود: من حق امانت شما را ادا کردم و شما را به غیب نصیحت کردم، ولی شما مرا متهم کردید و دروغگو شمردید، خداوند نیز جوان ثقیف را بر شما مسلّط می‌کند. گفتند: جوان ثقیف کیست؟ گفت: مردی که تمام حرمت‌های الهی  هتک می‌کند.

ادامه مطلب»

امروز در نمازم، از این مرد تقلید می‌کنم

جُویریه بن مُسهِر: همراه علی بن ابی طالب، هنگام عصر، از پل رود الصراه گذر کردیم. فرمود: این زمین عذاب کشیده است و بر هیچ نبی و وصی شایسته نیست در آن نماز بخواند ولی هر کس از شما بخواهد نماز بخواند می‌تواند. مردم در چپ و راست پراکنده شده

ادامه مطلب»

پیش‌بینی درباره سرداران سپاه عمر سعد

سوید بن غفله: من نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودم که مردی پیش او آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! من از وادی القری می آیم و خالد بن عُرفُطه درگذشت. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: او نمرده است. آن مرد دوباره همان حرف را زد، حضرت فرمود: نمرده است و از او رو گرداند.

ادامه مطلب»

معاویه مسیحی می‌شود

امیرالمؤمنین علی علیه السلام: پسر هند(=معاویه) نمی‌میرد تا این که صلیب بر گردنش آویخته می‌شود. و همان طور شد که علی علیه السلام فرمود.   پ ن: منظور تظاهر به مسیحیت است.

ادامه مطلب»

پیشگویی امیرالمؤمنین(ع) درباره حکومت بنی‌عباس

امیرالمؤمنین علیه‌السلام: چه بسیار کشتارها و مصیبت‌هایی که حکومت بنی‌عباس آن را با ترس و ناامیدی به وجود می‌آورند. برای آنها، شهری به نام زوراء(=بغداد) میان دجله و دُجَیل بنا می شود. در ادامه و پس از توصیف بغداد، فرمود: در آن شهر، پادشاهان بنی شیصبان که بیست و چهار

ادامه مطلب»

با خورشید حرف بزن

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به علی بن ابی طالب علیه السلام: ای ابالحسن با خورشید سخن بگو که او با تو سخن می‌گوید. علی علیه السلام فرمود: سلام بر تو ای بنده مطیع خدا. خورشید گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و امام متقین و رهبر سفیدرویان.

ادامه مطلب»

عبرت، برای کسی که خواهان بصیرت باشد

امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که برای جنگ با خوارج می‌رفت فرمود: می‌ترسم که حرفی بزنید و عمل را رها کنید، وگرنه شما را باخبر می‌کردم که خدا در مورد کسانی که با این قوم بجنگند و آگاه به گمراهی آنان باشند، به پیامبرش چه گفته است. [ولی این را

ادامه مطلب»

دسترسی سریع

دسته بندی روایات