معاویه مسیحی میشود
امیرالمؤمنین علی علیه السلام: پسر هند(=معاویه) نمیمیرد تا این که صلیب بر گردنش آویخته میشود. و همان طور شد که علی علیه السلام فرمود. پ ن: منظور تظاهر به مسیحیت است.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام: پسر هند(=معاویه) نمیمیرد تا این که صلیب بر گردنش آویخته میشود. و همان طور شد که علی علیه السلام فرمود. پ ن: منظور تظاهر به مسیحیت است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام: چه بسیار کشتارها و مصیبتهایی که حکومت بنیعباس آن را با ترس و ناامیدی به وجود میآورند. برای آنها، شهری به نام زوراء(=بغداد) میان دجله و دُجَیل بنا می شود. در ادامه و پس از توصیف بغداد، فرمود: در آن شهر، پادشاهان بنی شیصبان که بیست و چهار
پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به علی بن ابی طالب علیه السلام: ای ابالحسن با خورشید سخن بگو که او با تو سخن میگوید. علی علیه السلام فرمود: سلام بر تو ای بنده مطیع خدا. خورشید گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و امام متقین و رهبر سفیدرویان.
امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که برای جنگ با خوارج میرفت فرمود: میترسم که حرفی بزنید و عمل را رها کنید، وگرنه شما را باخبر میکردم که خدا در مورد کسانی که با این قوم بجنگند و آگاه به گمراهی آنان باشند، به پیامبرش چه گفته است. [ولی این را
عمّار یاسر و ابن عباس: علی علیه السلام به ما فرمود: در میان صفهای مردم بگردید و صدا بزنید آیا کسی هست که با اجبار قبول کرده باشد؟ مردم از هر طرف فریاد زدند: خدایا ما راضی هستیم و اسلام آوردیم و رسول تو و پسر عمویش را اطاعت کردیم.
علی علیه السلام در مورد معتصم عباسی فرمود: بر روی منابر، برای او با میم، عین و صاد دعا میشود. او مردی است که صاحب فتوحات، پیروزی و غلبه بر دشمنان است. پرچمهایش در سرزمین روم به اهتزاز در میآید و شهرهای دست نیافتنی آن را فتح میکند. از عقوبت
از میان کارهای برجسته ای که خدا به دست امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام انجام داده و اخبار مملو از آن است، زندگینامه نویسان و مورخان آن را روایت کردهاند و شعرا اشعاری در مورد آن سرودهاند، دو بار بازگشت خورشید برای آن حضرت علیه السلام است. یکبار
جندب بن عبدالله ازدی: همراه علی علیه السلام جنگ جمل و صفین را دیدم و در جنگ با کسانی که با آنها جنگیدم تردید نکردم، تا این که به نهروان رفتم و در جنگ با آن قوم، دچار تردید شدم. با خود گفتم: قاریان و برگزیدگانمان را میکشیم، کار بزرگی
أصبغ بن نباته: همراه امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبح را خواندیم. مردی که لباس سفر بر تن داشت آمد به سمت ما آمد. علی علیه السلام فرمود: اهل کجایی؟ گفت: شام. فرمود: چه چیزی تو را این جا آورده؟ گفت: حاجتی دارم. فرمود: به من بگو، اگر هم نمیگویی من
امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطبههای خود فرمود: وای بر این امت از مردانِ درخت ملعونه که پروردگارتان آن را ذکر کرده است. ابتدایشان سرسبز و انتهایشان شکافته و خرد شده است(1). بعد از آنان، امر ولایت امّت محمد(ص) را، مردانی بر عهده میگیرند که اولین آنها مهربانترینشان، دومی