همردیف ناسزا گفتن به خدا
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله: هر کس به علی علیهالسلام دشنام بدهد، در حقیقت به من دشنام داده و هر شخصی به من دشنام بدهد، قطعاً به خدا دشنام داده است!
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله: هر کس به علی علیهالسلام دشنام بدهد، در حقیقت به من دشنام داده و هر شخصی به من دشنام بدهد، قطعاً به خدا دشنام داده است!
زرّ بن حُبَیش: جمعی از اهالی قریش در مسجدالنبی بودند و پشت سر علی بن أبی طالب بدگویی میکردند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم در خانه یکی از همسرانش در خواب قیلوله بود. وقتی بدگویی آنان در خانه بازگو شد، آن حضرت از خواب بلند شد و در حالی که لباس
ابوعبدالله جدلی: پیش اُمّ سلمه همسر پیامبر بودم که گفت: در بین شما به رسول خدا دشنام داده میشود؟! پاسخ دادم: پناه بر خدا! اُمّ سلمه گفت: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمود: هر کس به علی دشنام بدهد، قطعاً به من دشنام داده است!
أصبغ بن نباته: معاویه به من گفت: ای شیعیان، گمان میکنید که علی«دابّة الأرض» است؟ گفتم: هم ما میگوییم و هم یهودیان! بعد به دنبال رأس جالوت فرستاد و احضارش نمود و به او گفت: وای بر تو، آیا «دابّة الأرض» در کتاب شما نوشته شده است؟ گفت: آری! گفت:
اصبغ بن نباته: در حالی بر امیرالمؤمنین علیهالسلام وارد شدم که مشغول خوردن نان و سرکه و روغن بود؛ عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، خدای عزّوجل میفرماید: «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهمْ أَخْرَجْنَا لهمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکلَّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُواْ بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُون» { و هنگامى كه فرمان عذاب آنها
ابوعبدالله جدلی: خدمت علی بن أبی طالب علیهالسلام رسیدم و فرمود: دوست داری قبل از اینکه کسی به جمع ما اضافه شود تو را از سه چیز خبر دهم؟ عرض کردم: آری، فرمود: 1.من «عبدالله» هستم؛ 2.من مصداق حقیقی و درست عبارت «دابّة الأرض»[در قرآن] هستم؛ 3.برادر پیامبر در روی
ابوبصیر: امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنبال امیرالمؤمنین علیه السلام که در مسجد مقداری شن جمع کرده بود و سرش را روی آن گذاشته و خوابیده بود، رفت. آن حضرت با پا او را تکان دادند و به او فرمودند: ای جنبندهی
سعید بن یسار: به عیادت زکریا بن شاپور که اهل فضل و ورع و خشوع بود رفتم و هنگام مرگ بر بالینش حضور یافتم، دست خود را دراز کرد و گفت: یا علی، دستم سفید شد! خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم و محمد بن مسلم در محضر ایشان بود. وقتی
ابن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: شبی که به معراج رفتم، وارد بهشت شدم و در آنجا نوری را مشاهده کردم؛ به جبرئیل گفتم: این چه نوری بود که دیدم؟ گفت: ای محمّد این نه نور خورشید است و نه نور ماه، بلکه کنیزی از کنیزان
ابن عباس: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: حلقهی درِ بهشت از یاقوت سرخ روی صفحههایی از طلاست؛ وقتی حلقه بر صفحههای طلا کوبیده میشود، صدای «علی» از آن بر میخیزد!