فرشتگانی برای تسبیح خدا
ابو بکر: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: خداوند متعال از نور رخسار علی ملائکهای را خلق کرد که تقدیس و تسبیح او را به جای میآورند و پاداش آن را برای دوستداران او و خاندانش مینویسند.
ابو بکر: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: خداوند متعال از نور رخسار علی ملائکهای را خلق کرد که تقدیس و تسبیح او را به جای میآورند و پاداش آن را برای دوستداران او و خاندانش مینویسند.
عمر بن خطاب: خداوند متعال ملائکه ای را از نور رخسار علی علیه السلام خلق کرده است.
غزالی: انسان عاقل باید به سرور عاقلان علی بن ابی طالب اقتدا کند که فرمود: حق با مردان شناخته نمیشود. خود حق را بشناس صاحبان آن را هم خواهی شناخت.
غزالی: امیرمؤمنان علیهالسلام: رسول خدا صلی الله علیه و آله زبانش را در دهانم فرو برد و در قلبم هزار در از علم گشود و از هر در، هزار درِ دیگر باز شد. همچنین فرمود: اگر برای من منبری زده شود و بر روی آن بنشینم میان یهودیان با تورات،
عروه بن زبیر: مردی در حضور عمر شروع به بدگویی و دشنام علی علیه السلام کرد. عمر به او گفت: آیا صاحب این قبر را میشناسی؟ این قبر محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است و علی پسر ابی طالب پسر عبدالمطلب است؛ یعنی پسر عموی پیامبر است. هرگاه نام علی
حبشی بن جناده: نزد ابوبکر نشسته بودم که مردی آمد و گفت: ای خلیفه رسول خدا، پیامبر به من وعده داد تا سه مشت خرما به من دهد. ابوبکر گفت: علی را صدا بزنید. وقتی علی علیه السلام آمد به او گفت: رسول خدا به این مرد قول داده است
عبدالله بن حویه العبدی: دو نفر نزد عمر آمدند و در مورد طلاق کنیز از او سؤال پرسیدند. عمر پشت سرش را نگاه کرد و سپس نگاهش را متوجه علی علیه السلام کرد و گفت: ای مرد بی مو نظرت چیست؟ علی علیه السلام با انگشتانش اشاره کرد و انگشت
عبدالله بن عمر: عمر بن خطاب از من پرسید: پسرم، بهترین شخص بعد از رسول خدا چه کسی است؟ گفتم: کسی که خداوند آنچه را که بر مردم حلال است بر او حرام و آنچه را که بر مردم حرام است بر او حلال کرده است. گفت: به خدا قسم
جمیع بن عمیر: عمهام به عایشه در حالی که من هم میشنیدم گفت: چرا با علی مخالفت کردی؟ گفت: رها کن ما را، در میان مردان هیچ کس به اندازه علی در نزد رسول خدا محبوب نبود و در میان زنان هم فاطمه چنین جایگاهی داشت.
حکم بن مروان: در دوران خلافت عمر بن خطاب مشکلی به وجود آمد. عمر بالا و پائین میپرید و مضطرب و پریشان گشته بود و نمیدانست چگونه آن را حل کند. اطرافش را نگاه کرد و گفت: ای مهاجران و انصار، درباره این مشکل چه میگویید؟! گفتند: تو امیرمؤمنان و