ابوسعید خُدری: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در روز غدیر خم امر فرمود که منادی، ندای «نماز جماعت» سر دهد. سپس دست علی علیهالسلام را گرفت و فرمود: خداوندا، هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خدایا با دوستدارانش دوست باش و با دشمنش دشمن.
پس از آن حسّان بن ثابت عرض کرد: یا رسول الله، شعری درباره علی بگویم؟ فرمود: بگو. حسان نیز اینگونه سرود:
– در روز غدیر پیامبرشان ایشان را ندا در میدهد، در خمّ، و چه نیکو منادی است پیامبر.
– فرمود: پس چه کسی مولا و ولیّ شماست؟ در حالی که به نظر نمیرسید اختلافی وجود داشته باشد، گفتند:
– مولای ما خدای تو، و تو ولیّ مایی، و امروز هیچ کس را از میان ما نمییابی که از فرمانت سرپیچی کند.
– پس آن حضرت به وی فرمود: برخیز علی که من، به امامت و هدایتگری تو بعد از خودم راضیام.
– علی از چشمدرد شکایت میکرد و در طلب درمانی برای چشمان خود بود.
– بهترین مردم، او را با آب دهان خود درمان کرد. آفرین بر این بیمار و آفرین بر آن طبیب!