ریاح بن حارث: در حیاط مسجد النبی در محضر امیرالمؤمنین علیهالسلام بودم که گروهی شترسوار آمدند و در آنجا شترهای خود را خواباندند و پیاده به حضور علی علیهالسلام رسیدند. گفتند: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. ایشان فرمود: شما که هستید؟ پاسخ دادند: بندگان شما یا امیرالمؤمنین.
به آن حضرت نگاهی انداختم و دیدم با خنده میفرماید: چگونه بنده من هستید در حالی که شما مردمانی عرب هستید؟! عرض کردند: از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدیم که در روز غدیرخم در حالی که دست شما را بلند کرده بود، فرمود: ای مردم، آیا من از مؤمنان به خودشان مقدمتر نیستم؟! عرض کردیم: بله یا رسول الله؛ سپس فرمود: خداوند مولای من است و من مولای مؤمنان و علی مولای هر کسی است که من مولای اویم. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش!
امیرالمؤمنین علیهالسلام به آنها فرمود: شما قائل به این معنا هستید و گواهی به درستی آن میدهید؟ گفتند: بله! ایشان هم فرمود: راست گفتید.
سپس آن جمع روانه شد و من ایشان را دنبال کردم و به یکی از آنان گفتم: ای بنده خدا، شما که هستید؟ گفت: ما جمعی از انصار هستیم و این مرد هم ابو ایّوب، صحابی رسول خداست. من هم دست او را گرفتم و با او سلام مصافحه کردم.