امام صادق علیه السّلام: امیرالمؤمنین علیه السّلام بر بالای منبر کوفه خطبه میخواند و مردم اطراف آن حضرت بودند؛ اژدهایی آمد و مردم از او ترسیدند. امام علی فرمود: راه را برای او باز کنید؛ اژدها جلو آمد و از منبر بالا رفت و پاهای امام علی را بوسید و صورت خود را روی آن مالید. سپس پایین آمد و با عجله رفت.
در این مورد از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: مردی از جن بود و گفت پسر او را مردی از انصار به نام جابر بن سبیع در خفان به قتل رسانده، بدون آنکه فرزندش قصد آزار او را داشته باشد؛ من از او خواستم که خون فرزندش را ببخشد! مردی بلندقامت از میان مردم بلند شد و گفت: من همان مردی هستم که آن مار را در آن مکان کشتم، و از زمانی که آن را کشتهام از شدت داد و فریاد نمیتوانم در جایی آرام و قرار بگیرم، از این رو فرار کردم و به مسجد آمدم و هفت روز است که اینجا هستم. امام علیه السّلام به او فرمود: شتر نر خود را ببر و در همان جایی که مار را به قتل رساندی بکش و دیگر نترس!