امیرالمؤمنین علیه‌السلام: روزی به همراه قنبر به پشت کوفه رفتم و به او گفتم: آیا آنچه را که من می‌بینم تو هم می‌بینی؟ گفت: خیر، من ناتوانم یا امیرالمؤمنین! به دیگران گفتم: ای یاران، آیا آنچه را من می‌بینم، شما هم می‌بینید؟ گفتند: خیر، ما ناتوانیم یا امیرالمؤمنین. گفتم: سوگند به خداوند، حتماً او را خواهید دید و صدایش را خواهید شنید همان‌گونه که من می‌بینم و می‌شنوم! چیزی نگذشت که پیرمردی با سری بزرگ، قدبلند با چشمانی عمودی ظاهر شد و گفت: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمةالله و برکاته! گفتم: از کجا آمده‌ای ملعون؟ گفت: از دیار گناهان! گفتم: به کجا می‌روی؟ گفت: به سوی گناه! گفتم: چه پیرمرد بدی هستی تو! گفت: شما چرا چنین می‌گویید یا امیرالمؤمنین؟! به خدا سوگند سخنی از جانب خدای عزّوجل را درباره خودم به شما خواهم گفت که آن را زمانی به من فرمود که جز او و من کسی بین ما حضور نداشته است! گفتم: ای لعین، تو از خدا روایت می‌کنی؟! بی‌واسطه و بدون حضور شخص سومی؟! گفت: آری، زمانی که به خاطر گناهی که مرتکب شدم به آسمان چهارم فرود آمدم، با صدای بلند گفتم: ای خدا و مولای من، گمان نکنم آفریده‌ای شقی‌تر از من خلق کرده باشی! خدای متعال فرمود: شقی‌تر از تو را نیز آفریده‌ام، نزد مالک برو تا او را به تو نشان دهد. نزد مالک رفتم و گفتم: خداوندی که خود سلام است به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: آن کسی را که شقی‌تر از من است به من نشان بده! مالک مرا با خود به دوزخ برد و دریچه بالایی آن را برداشت، آتشی سیاه بیرون زد که یقین کردم من و مالک را خواهد خورد؛ مالک به آن گفت: آرام باش! آرام گرفت و به طبقه پایین‌تر رفت که آتشی سیاه‌تر و سوزان‌تر از آن بیرون زد، به آن گفت: خاموش شو! آتش خاموش شد. همین‌طور مرا تا طبقه هفتم با خود برد و هرچه پایین‌تر می‌رفتیم، آتشی شدیدتر از طبقه قبلی بیرون می‌زد و یقین می‌کردم که من و مالک و هر آنچه را که خدای عزّوجل آفریده، خواهد خورد؛ به همین دلیل دست‌هایم را روی چشمانم می‌گذاشتم و می‌گفتم: مالک، به آن فرمان بده تا خاموش شود اگر نه من خاموش خواهم شد! مالک می‌گفت: تو تا زمانی که برایت معیّن شده خاموش نخواهی شد، آن‌گاه امر می‌کرد و آن آتش خاموش می‌شد. سپس دو مرد را دیدم که زنجیرهایی از آتش دور گردنشان پیچیده بود و آن‌ها را به سمت بالا آویزان کردند و بالای سرشان عده‌ای آتش به دست، بر فرق آن‌ها می‌کوبیدند؛ گفتم: ای مالک، این دو کیستند؟ گفت: مگر نوشته‌ی پایه‌ی عرش را نخوانده‌ای؟ من آن را دو هزار سال پیش از اینکه خداوند دنیا را خلق کند خوانده بودم که چنین بود: «لاإله إلّا الله محمّد رسول الله، او را با علی قدرتمند کردم و یاری دادم.» مالک گفت: این دو دشمنان آن دو هستند و در حق آن دو ستم روا داشته‌اند!

متن عربی

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع): خَرَجْتُ ذَاتَ يَوْمٍ إِلَى ظَهْرِ الْكُوفَةِ وَ بَيْنَ يَدَيَّ قَنْبَرٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا قَنْبَرُ تَرَى مَا أَرَى فَقَالَ قَدْ ضَوَّأَ اللَّهُ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَمَّا عَمِيَ عَنْهُ بَصَرِي فَقُلْتُ يَا أَصْحَابَنَا تَرَوْنَ مَا أَرَى فَقَالُوا لَا قَدْ ضَوَّأَ اللَّهُ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَمَّا عَمِيَ عَنْهُ أَبْصَارُنَا فَقُلْتُ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَتَرَوْنَهُ كَمَا أَرَاهُ وَ لَتَسْمَعُنَّ كَلَامَهُ كَمَا أَسْمَعُ فَمَا لَبِثْنَا أَنْ طَلَعَ شَيْخٌ عَظِيمُ الْهَامَةِ مَدِيدُ الْقَامَةِ لَهُ عَيْنَانِ بِالطُّولِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‏ فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ أَقْبَلْتَ يَا لَعِينُ قَالَ مِنَ الْاثَامِ‏ فَقُلْتُ وَ أَيْنَ تُرِيدُ قَالَ الْاثَامَ فَقُلْتُ بِئْسَ الشَّيْخُ أَنْتَ فَقَالَ لِمَ تَقُولُ هَذَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَوَ اللَّهِ لَأُحَدِّثَنَّكَ بِحَدِيثٍ عَنِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَيْنَنَا ثَالِثٌ فَقُلْتُ يَا لَعِينُ عَنْكَ عَنِ اللَّهِ مَا بَيْنَكُمَا ثَالِثٌ قَالَ نَعَمْ إِنَّهُ لَمَّا هَبَطْتُ بِخَطِيئَتِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ نَادَيْتُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي مَا أَحْسَبُكَ خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَشْقَى مِنِّي فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيَّ بَلَى قَدْ خَلَقْتُ مَنْ هُوَ أَشْقَى مِنْكَ فَانْطَلِقْ إِلَى مَالِكٍ يُرِيكَهُ فَانْطَلَقْتُ إِلَى مَالِكٍ وَ قُلْتُ السَّلَامُ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ أَرِنِي مَنْ هُوَ أَشْقَى مِنِّي فَانْطَلَقَ بِي مَالِكٌ إِلَى النَّارِ فَرَفَعَ الطَّبَقَ الْأَعْلَى فَخَرَجَتْ نَارٌ سَوْدَاءُ ظَنَنْتُ أَنَّهَا قَدْ أَكَلَتْنِي وَ أَكَلَتْ مَالِكاً فَقَالَ لَهَا اهْدِئِي فَهَدَأَتْ ثُمَّ انْطَلَقَ مِنْهُ إِلَى الطَّبَقِ الثَّانِي‏ فَخَرَجَتْ نَارٌ هِيَ أَشَدُّ مِنْ تِلْكَ سَوَاداً وَ أَشَدُّ حَمًى فَقَالَ لَهَا اخْمُدِي فَخَمَدَتْ إِلَى أَنِ انْطَلَقَ بِي إِلَى السَّابِعِ‏ وَ كُلُّ نَارٍ تَخْرُجُ مِنْ طَبَقٍ فَهِيَ أَشَدُّ مِنَ الْأُولَى فَخَرَجَتْ نَارٌ ظَنَنْتُ أَنَّهَا قَدْ أَكَلَتْنِي وَ أَكَلَتْ مَالِكاً وَ جَمِيعَ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَضَعْتُ يَدِي عَلَى عَيْنِي وَ قُلْتُ مُرْهَا يَا مَالِكُ تَخْمُدْ وَ إِلَّا خَمَدْتُ فَقَالَ إِنَّكَ لَنْ تَخْمُدَ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَأَمَرَهَا فَخَمَدَتْ فَرَأَيْتُ رَجُلَيْنِ فِي أَعْنَاقِهِمَا سَلَاسِلُ النِّيرَانِ مُعَلَّقَيْنِ بِهَا إِلَى فَوْقُ وَ عَلَى رُءُوسِهِمَا قَوْمٌ مَعَهُمْ مَقَامِعُ النِّيرَانِ يَقْمَعُونَهُمَا بِهَا فَقُلْتُ يَا مَالِكُ مَنْ هَذَانِ فَقَالَ وَ مَا قَرَأْتَ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ وَ كُنْتُ قَبْلُ قَرَأْتُهُ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ الدُّنْيَا بِأَلْفَيْ عَامٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ فَقَالَ هَذَانِ عَدُوَّا أُولَئِكَ وَ ظَالِمَاهُمْ‏.

منابع
image_pdf
بحارالانوار/27/191/39
الاختصاص/108
0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

دسترسی سریع

دسته بندی روایات