حجاج بن یوسف به قنبر خدمتکار امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت: چه کاری برای علی علیهالسلام انجام میدادی؟ گفت: آب وضو برایش میریختم. حجاج به او گفت: چه می گفت هنگامی که وضویش را تمام میکرد؟ قنبر گفت: این آیه را تلاوت می کرد: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» {هنگامی که [اندرزها سودی نبخشید، و] آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز [از نعمتها] را به روی آنها گشودیم؛ تا خوشحال شدند [و دل به آن بستند]؛ ناگهان آنها را گرفتیم [و سخت مجازات کردیم]؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ [و درهای امید به روی آنها بسته شد]}(انعام/44 – 45). حجاج گفت: فکر میکنم آیه را بر ما تأویل میکرد! گفت: بله. پس گفت: چه میکنی اگر گردنت را بزنم؟ گفت: من سعادتمند میشوم و تو نگونبخت. او نیز دستور داد گردنش را بزنند.
