ابن ابی اوفی: به همراه حصین بن سیره و عمر بن مسلم پیش زید بن ارقم رفتیم. وقتی در مجلس او نشستیم، حصین گفت: ای زید، تو خیر بسیار دیدهای! از آنچه از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدهای با ما هم بگو!
زید گفت: برادر زاده، به خدا قسم سنّم زیاد و پیر شدهام و بعضی روایات را که از رسول خدا به خاطر داشتم فراموش کردهام، به همین خاطر، حدیثی را که برایتان نقل میکنم قبول کنید و بیشتر از آن چیزی بر من تکلیف نکنید:
روزی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در جایی که به آن غدیرخم میگویند و میان مکه و مدینه قرار دارد، خطبهای خواند و در آن حمد و ثنای خدا کرد. موعظه فرمود و یادآوری کرد و سپس فرمود: ای مردم، من هم یک بشر هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم پیش من بیاید و من هم قبول کنم، در حالی که دو چیز گرانبها در میان شما به جا گذاشتهام؛ اول کتاب خدا که هدایت و نور در آن است، به کتاب خدا عمل کنید و به آن متمسک شوید.
بعد از آن مردم را تشویق کرد که به کتاب خدا رو بیاورند و فرمود: ثِقل دوم اهل بیت من است که خدا و کتاب خدا را در مورد رفتار با اهل بیت به شما یادآوری میکنم. این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه بر سر حوض کوثر مرا ملاقات کنید.