ابو أمامه باهلی نزد معاویه رفت و معاویه او را مقرب و نزدیک خود ساخت، آنگاه به خوردن غذا فرا خواند، و او را با دستش طعام داد و با دست خودش بر سر و صورتش عطر زد، و دستور داد تا کیسه ای دینار بیاورند و به او داد. سپس گفت: ای ابوأمامه، تو را به خدا من بهترم یا علی بن ابی طالب؟ ابوامامه گفت: بله، دروغ نمی گویم و اگر مرا به غیر خدا هم قسم میدادی باز هم راست می گفتم. به خدا سوگند علی بهتر و گرامیتر از توست و زودتر از تو اسلام آورد. او نزدیک تر به رسول خداست و به مشرکان آسیب رسان تر و از امت بی نیازتر است. ای معاویه، آیا می دانی علی کیست؟ او پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و شوهر دخترش سرور زنان دو جهان و پدر حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت و پسر برادر حمزه سیدالشهدا و برادر جعفر ذی جناحین است. ای معاویه تو کجا این چنین منزلتی داری؟! آیا گمان کردی که من تو را بر علی به خاطر پذیرایی و طعام و بخششت ترجیح میدهم و با ایمان بر تو وارد میشوم و با کفر از نزد تو بیرون میروم؟! ای معاویه، چه بد دستخوش وسوسه های نفست شدی. آنگاه برخاست و از پیش او رفت. معاویه با مقادیری دینار دنبال او رفت ولی ابوأمامه گفت: به خدا سوگند از تو یک دینار هم قبول نمی کنم.