جَریر: هنگامی که حجّاج به قدرت رسید، کمیل بن زیاد را خواست و او از دستش فرار کرد. حجاج قوم و قبیله آن ها را از حقوق حکومت محروم ساخت. هنگامی که کمیل اوضاع را این گونه دید گفت: من پیرمرد سالخورده‌ای هستم، عمرم به سر آمده، شایسته نیست که باعث محرومیت قومم شوم. او رفت و خود را تسلیم حجاج کرد. هنگامی که حجاج او را دید، گفت: دوست داشتم که راه خلاصی برایت بیابم. کمیل به او گفت: دندانت را برای من خرج نکن و به خاطر من نابود مکن. به خدا سوگند از عمرم جز مانند شروع و اوایل غبار نمانده است، هر حکمی میخواهی صادر کن، به راستی وعده برای خداست و بعد از قتل، حساب و کتاب است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به من خبر داد که تو قاتل منی. حجاج به او گفت: پس حجت بر علیه توست. کمیل به او گفت: این در صورتی است که قضاوت هم با تو باشد. گفت: بله تو از کسانی بودی که عثمان بن عفان را کشتند، گردن او را بزنید. آن گاه چنین کردند و گردن او را زدند.

متن عربی

الإرشاد: رَوَی جَرِیرٌ عَنِ الْمُغِیرَهِ قَالَ: لَمَّا وُلِّیَ الْحَجَّاجُ طَلَبَ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ فَهَرَبَ مِنْهُ فَحَرَمَ قَوْمَهُ عَطَاهُمْ فَلَمَّا رَأَی کُمَیْلٌ ذَلِکَ قَالَ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ قَدْ نَفِدَ عُمُرِی لَا یَنْبَغِی أَنْ أَحْرِمَ قَوْمِی عَطَاهُمْ فَخَرَجَ فَدَفَعَ بِیَدِهِ إِلَی الْحَجَّاجِ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لَهُ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أَجِدَ عَلَیْکَ سَبِیلًا فَقَالَ لَهُ کُمَیْلٌ لَا تَصْرِفْ عَلَیَّ أَنْیَابَکَ وَ لَا تَهَدَّمْ عَلَیَّ فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِی إِلَّا مِثْلُ کَوَاهِلِ الْغُبَارِ فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ فَإِنَّ الْمَوْعِدَ لِلَّهِ وَ بَعْدَ الْقَتْلِ الْحِسَابُ وَ لَقَدْ خَبَّرَنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّکَ قَاتِلِی فَقَالَ لَهُ حَجَّاجٌ الْحُجَّهُ عَلَیْکَ إِذاً فَقَالَ لَهُ کُمَیْلٌ ذَاکَ إِذَا کَانَ الْقَضَاءُ إِلَیْکَ قَالَ بَلَی قَدْ کُنْتَ فِیمَنْ قَتَلَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ اضْرِبُوا عُنُقَهُ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ.

منابع
image_pdf
بحارالانوار/12/147/42
ارشاد/154

مجالس
0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

دسترسی سریع

دسته بندی روایات