امام محمد باقر علیه السلام: در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه بود، زنی آمد و علیه شوهرش یاری خواست. علی علیه السلام در قضاوت حق را به شوهر داد و زن خشمگین شد. گفت: به خدا که قضاوتت به حق و با مساوات نبود، در میان مردم با عدالت رفتار نمیکنی و قضاوتت مورد پسند خداوند نیست.
امیرالمؤمنین(ع) کمی به او نگاه کرد و سپس فرمود: دروغ گفتی ای بیادبِ بیحیا و ای کسی که از جایی که زنان باردار میشوند باردار نمیشوی! زن برگشت و با حال شیون و زاری فرار کرد و میگفت: وای بر من، ای پسر ابی طالب، پردهای را که پوشیده بود دریدی!
عمرو بن حریث، آن زن را دید و گفت: ای کنیز خدا، سخنی به علی گفتی که مرا شاد کرد، سپس او نیش و کنایهای به تو زد و تو بازگشتی و گریختی و شیون میکنی؟! زن گفت: به خدا قسم علی علیه السلام از حق به من خبر داد و از آنچه که آن را از زمانی که با شوهرم ازدواج کردهام از او و پدر و مادرم پنهان کردهام!
عمرو نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و او را از آنچه زن گفته بود باخبر کرد. به ایشان گفت: ما از تو پیشگویی سراغ نداریم!
امیرالمؤمنین علیهالسلام به او فرمود: وای بر تو ای عمرو! این پیشگویی نیست. خدا روحها را دو هزار سال قبل از جسمها خلق کرد، و زمانی که روحها را در جسمها قرار داد، وسط پیشانی آنها، مؤمن یا کافر بودن و آنچه که به آن مبتلا خواهند شد و آنچه از اعمال خیر و شر هر چند به اندازه گوش یک موش انجام خواهند داد را نوشت. از این رو، قرآن را بر پیامبرش نازل کرد و فرمود: « إنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِلْمُتَوَسِّمین»{یقیناً در این [موضوع] برای هوشیاران عبرتهاست}(حجر/75). منظور از «متوسّمین» رسول الله صلی الله علیه و آله بود و سپس بعد از او، من و ائمهای که از فرزندان من هستند. وقتی خوب نگاه کردم، از چهره آن زن به دورنش پی بردم.