ابن کوّاء به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: وقتی خدا از ابوبکر یاد کرده و فرموده: «ثانیَ اثْنَینِ إذْ هُما فِی الْغارِ إذْ یَقولُ لِصاحِبِه لا تَحْزَنْ إنَّ اللَّهَ مَعَنا»{او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه که در غار [ثور] بودند، وقتی به همراه خود می‌گفت: «ناراحت نباش که خدا با ماست»}(توبه/40)، تو کجا بودی؟

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: وای بر تو ابن کوّاء! آن زمان، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله روانداز خود را روی من انداخت و من در بستر او خوابیده بودم که مردان قریش با گرزهای خاردار خود به من حمله آوردند، اما پیامبر(ص) را پیدا نکردند، چون او توانسته بود با این ترفند از خانه خارج شود. به همین علت، به من حمله‌ور شدند و آنقدر با چوب‌هایشان من را زدند که تمام بدنم زخمی و کبود شد. بعد، قصد جانم را کردند که یکی از ایشان گفت: امشب او را نکشید، بعداً به حساب او می‌رسیم! الان، سراغ محمد برویم قبل از اینکه از دست ما فرار کند. در نتیجه، من را با [زنجیر] آهنی بستند و در اتاقی حبس کردند و در اتاق را هم قفل زدند و به این صورت خیالشان از بابت من راحت شد و بعد از آن دنبال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفتند.

در این هنگام، صدایی از گوشه خانه شنیدم که می‌گفت: یا علی! بعد، درد بدنم آرام گرفت و ورم‌ها خوابید و از بین رفتند.

صدای دیگری شنیدم که می‌گفت: یا علی! که ناگهان متوجه بریده شدن آهنی شدم که به پایم بسته بودند.

بعد، صدای دیگری به گوشم رسید که می‌گفت: یا علی! که ناگهان شاهد افتادن در اتاق بر اثر فرو ریختن آوار بالای آن شدم و در نتیجه در باز شد و من بیرون رفتم، در حالی که آن‌ها پیرزنی را پشت در گذاشته بودند که چشم از در بر نمی‌داشت و خواب نداشت، اما وقتی من از کنار او رد شدم، آن چنان به خواب سنگینی رفته بود که متوجه چیزی نمی‌شد.

متن عربی

الْخَصَائِصُ، لِلسَّیِّدِ الرَّضِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ ابْنُ الْکَوَّاءِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام أَیْنَ کُنْتَ حَیْثُ ذَکَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ وَ أَبَا بِکْرٍ ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ کُنْتُ عَلَی فِرَاشِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ قَدْ طَرَحَ عَلَیَّ بُرْدَهُ فَأَقْبَلَتْ قُرَیْشٌ مَعَ کُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ هِرَاوَةٌ فِیهَا شَوْکُهَا فَلَمْ یُبْصِرُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله حَیْثُ خَرَجَ فَأَقْبَلُوا عَلَیَّ یَضْرِبُونِّی بِمَا فِی أَیْدِیهِمْ فَتَنَفَّطَ جَسَدِی وَ صَارَ مِثْلَ الْبَیْضِ ثُمَّ انْطَلَقُوا یُرِیدُونَ قَتْلِی فَقَالَ بَعْضُهُمْ لَا تَقْتُلُوهُ اللَّیْلَةَ وَ لَکِنْ أَخِّرُوهُ وَ اطْلُبُوا مُحَمَّداً قَالَ فَأَوْثَقُونِی بِالْحَدِیدِ وَ جَعَلُونِی فِی بَیْتٍ وَ اسْتَوْثَقُوا مِنِّی وَ مِنَ الْبَابِ بِقُفْلٍ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ سَمِعْتُ صَوْتاً مِنْ جَانِبِ الْبَیْتِ یَقُولُ یَا عَلِیُّ فَسَکَنَ الْوَجَعُ الَّذِی کُنْتُ أَجِدُهُ وَ ذَهَبَ الْوَرَمُ الَّذِی کَانَ فِی جَسَدِی ثُمَّ سَمِعْتُ صَوْتاً آخَرَ یَقُولُ یَا عَلِیُّ فَإِذَا الَّذِی فِی رِجْلِی قَدْ تَقَطَّعَ ثُمَّ سَمِعْتُ صَوْتاً آخَرَ یَقُولُ یَا عَلِیُّ فَإِذَا الْبَابُ قَدْ تَسَاقَطَ مَا عَلَیْهِ وَ فُتِحَ فَقُمْتُ وَ خَرَجْتُ وَ قَدْ کَانُوا جَاءُوا بِعَجُوزٍ کَمْهَاءَ- لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَنَامُ تَحْرُسُ الْبَابَ فَخَرَجْتُ عَلَیْهَا وَ هِیَ لَا تَعْقِلُ مِنَ النَّوْمِ.

منابع
image_pdf
بحارالانوار/7/43/36
خصائص الائمه/59
0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

دسترسی سریع

دسته بندی روایات