وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ولایت علی علیهالسلام را در غدیرخم ابلاغ فرمود و این خبر در همه جا پخش شد، حارث بن نعمان فهری(1) آمد و گفت: ای محمّد! به ما دستور دادی که شهادتین را به زبان بیاوریم و نماز و روزه و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم، ما نیز آنها را قبول کردیم. اما این همه برای تو بس نبود تا اینکه دست پسرعمویت را بالا بردی و او را بر ما برتری دادی و گفتی: «مَن کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه»! این سخن از جانب خودت است یا از جانب خدا؟! رسول خدا فرمود: قسم به آنکه خدایی جز او نیست، این سخن از جانب خداست.
حارث در حالی که به سمت شتر خود میرفت، با خود میگفت: خدایا، اگر آنچه محمّد میگوید حقّ است، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک به سوی ما بفرست! هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی به سوی او فرستاد. آن سنگ بر سرش فرود آمد و از نشیمنگاهش بیرون شد و او را به قتل رساند.
سپس خدای متعال این آیه را نازل فرمود: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»{یک نفر عذابی حتمی از خدا خواست}(معارج/1).
پ ن1: در بعضی روایات، این فرد ابوعبید جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدری دانسته شده است.