علی علیه السلام به عَمرو بن حَمِق خُزاعی گفت: کجا میروی ای عمرو؟ گفت: در میان قومم.
حضرت فرمود: در میان آنها نرو. گفت: پس نزد بنی کنانه که همسایه ما هستند بروم؟
علی علیهالسلام فرمود: نه. گفت: آیا به ثقیف بروم؟
امیرالمؤمنین فرمود: با معرّه و مجرّه چه میکنی؟ گفت: این دو چه هستند؟!
ایشان فرمود: شعلههایی از آتش که از سطح کوفه خارج میشوند. یکی از آنها به سراغ تمیم و بکر بن وائل میآید و کمتر کسی از آن نجات مییابد. و شعله دیگری میآید و جانب دیگری از کوفه را میگیرد و کمتر کسی دچار آن میشود. آن آتش وارد خانه میشود و یکی دو اطاق را می سوزاند. عمرو گفت: پس کجا بروم؟
حضرت فرمود: نزد بنی عمرو بن عامر از قبیله اَزد برو.
کسانی که این سخنان را میشنیدند برخاستند و گفتند: او پیشگویی همانند سایر پیشگویان است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در ادامه فرمود: ای عمرو، تو بعد از من کشته میشوی و سرت شهر به شهر برده میشود و آن اولین سری است که در اسلام بریده میشود. وای بر قاتل تو! اگر تو در میان هر قومی بروی به راحتی تو را تسلیم میکنند مگر این قوم بنی عمرو بن عامر از قبیله ازد که تو را تسلیم نکرده و تنهایت نمیگذارند.
زمانی نگذشت تا این که عمرو بن حمق در زمان خلافت معاویه، ترسان و هراسان میان قبایل عرب رفت و آمد کرد تا بالاخره نزد قومش از بنی خزاعه رفت. او را تسلیم کردند. کشته شد و سرش از عراق برای معاویه به شام برده شد. آن اولین سری بود که در اسلام از کشوری به کشور دیگر منتقل میشد.