سُلَیم بن قیس: مهاجرین و انصار در حال گفتوگو و فخرفروشی به مناقب و فضایل خود بودند که علی علیهالسلام، به طلحه فرمود: ای طلحه، زمانی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله استخوان کتف(1) طلب کرد تا در آن چیزی نوشته شود که امّت، بعد از او دچار گمراهی و اختلاف نشوند و در آن لحظه، آن مرد گفت: «رسول خدا هذیان میگوید» و پیامبر(ص) عصبانی شد و خواستهاش را رها کرد، آیا تو شاهد این ماجرا نبودی؟ طلحه گفت: بله، من شاهد آن بودم.
امیرالمؤمنین(ع) ادامه داد: وقتی شما بیرون رفتید، پیامبر خدا(ص) آنچه میخواست بر روی کتف بنویسد و مردم را شاهد آن قرار دهد را به من فرمود و گفت که جبرئیل به او خبر داده که بعد از او، اُمّت دچار اختلاف و تفرقه خواهد شد. بعد، صفحهای درخواست کرد و آنچه را میخواست بر استخوان کتف بنویسد به من املا گفت و من در آن صفحه نوشتم و سه نفر را هم شاهد گرفت: سلمان فارسی، ابوذر و مقداد. پیامبر(ص)، امامان هدایت را که مؤمنان باید تا روز قیامت از آنان اطاعت کنند را نام برد و نام من را هم اوّل همه قرار داد و بعد نام فرزندم حسن(ع) و پسرم حسین(ع) و نُه نفر از فرزندان حسین(ع) را نام برد. حالا، ای اباذر و ای مقداد، آیا همینطور است؟ آن دو گفتند: گواهی میدهیم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همین کار را کرد.
طلحه گفت: به خدا قسم، از رسول خدا(ص) شنیدم که به ابوذر فرمود: تابهحال، زمین کسی را بر روی خود نداشته و آسمان بر کسی سایه نینداخته که راستگوتر و نیکوکارتر از ابوذر باشد! من شهادت میدهم که آن دو(=اباذر و مقداد) گواهی به حق دادهاند و خودِ شما (=علی علیهالسلام) پیش من، از این دو نفر راستگوتر و نیکوکارتر هستی!
پ ن(1): به دلیل کمیاب بودن کاغذ، مطالب روی کتف شتر یا پوست نوشته میشد.